منابع و روشهای مذهب فقهی مالکیه
این مذهب، دومین مذهب اهل سنت از نظر قدمت و سومین آن از نگاه قلمرو است. مؤسس این مذهب، ابوعبدالله مالك بن انس بن مالك بن عامر اصبحى مدنى از طبقه سوم فقیهان تابعی و متولد 90 تا 97 ق در مدینه است . مالک بیشتر زندگانی خود را در مدینه سپری کرد. فقه را نزد ربیعۀ بن فروخ، ابن شهاب زهری، نافع مولی عبدالله بن عمر بن هرمز، امام جعفر صادق (ع) و ابوالزناد فرا گرفت. وى از پیشوایان مكتب حدیث نیز علم آموخت. عبدالرحمن بن هرمز و عبدالرحمن معروف به ربیعۀ الراى (م136ق) از استادان او هستند. در سن هفده سالگى پس از آن كه اساتیدش او را در فقه و حدیث گواهى كردند مالك تا پایان عمرش (197ق) حدود هفتاد سال در مدینه بـه افـتـاء و تعلیم فقه پرداخت. وی در برابر خلفا، سیاست آرامی را دنبال میکرد. اما با سکوت او در برابر قیام نفس زکیه به سال (145 ه.ق) والی مدینه او را مجازات کرد. اما منصور بابت این رفتار، از مالک عذرخواهی نمود. همچنین هارون در سفر حج خود در سال 179 ه.ق در آخرین سال عمر مالک، از او دیدار به عمل آورد. با این همه، میتوان گفت که مالک از عباسیان ناخشنود بوده، چنانکه همین ناخشنودی او سبب گرایش امویان اندلس به او گشت. اثر مهم فقهی مالک کتاب «الموطأ» است که به درخواست منصور به نگارش آن پرداخت.
چهار مروّج این مذهب پس از مالک عبارتند از: اسد بن الفرات، عبدالرحمن ابن القاسم، ابن سعید تنّوخی، محمد بن حطّاب. اهم كتابهای آن: موطّأ مالك، المدوّنۀ الكبری است.
مذهب فقهی مالک، به مثابه یک مدرسه فکری نبوده و اجتهاد فقهای آن فراتر از رأی مالک نمیرود. مالکیان در باورهای اعتقادی خود پیرو مکتب اشعریند.
مذهب مالک پیش از ظهور مذهب شافعی، بر حجاز، مصر و سرزمین های آفریقایی اطراف آن، اندلس و سودان غلبه داشت و در بغداد هم حضور چشمگیری داشت تا آن که پس از سال 400 ه.ق. رو به افول نهاده، با ظهور مذهب شافعی در مصر، مذهب مالکی در آن به جایگاه دوم تنزل یافت اما موقعیت خود در شرق آفریقا را از دست نداد. امروزه مذهب مالکی در قسمت های شمالی آفریقا، الجزایر، تونس، در قسمت های کوهستانی مصر، سودان، کویت، قطر، بحرین غلبه دارد و در فلسطین و عربستان هم به ویژه منطقه احساء به صورت محدودتر ادامه حیات میدهد
منابع و روش استنباط نزد مالکیه چنین است:
قرآن کریم
سنت دومین تکیه گاه مالک بود. از دیدگاه او ـ برخلاف ابوحنیفه ـ خبر واحد حجت است و کوتاهی درباره آن تا زمانی که با عمل مردم مدینه مخالفتی نداشته باشد جایز نیست. بیشتر اتکای مالک در حدیث روایاتی بود که اهل حجاز نقل کردهاند.
اجماع: مالک، افزون بر اجماع به معنای مشهور آن نزد عموم، اجماع مردم مدینه را هم حجت میدانست.
قیاس: وی بر احکامی که در کتاب و سنت بدانها تصریح شده قیاس میکرد، چنان که درموطاء احکام بسیاری از این نوع آمدهاست.
اسـتـحـسـان: شـاطـبـی از قـول اصـبـغ میگوید: از ابن قاسم شنیدم که به نقل از مالک میگفت: استحسان نه دهم علم است. با این حال، مالک به اندازه ابوحنیفه دامنه استحسان را گسترش ندادهاست.
اسـتـصـحـاب: قرافی میگوید: اسـتـصـحـاب نـزد مـالک، امام مزنی و ابوبکر صیرفی حجت است.
مـصـالـح مرسله: یکی از اصول مالک اعتبار دادن به مصالح مرسلهاست ، چنان که مذهب اوبه عمل به مصلحت شهرت دارد.
سـد ذرائع: مالک بیش از دیگران دامنه این اصل را گسترد و بسیاری از احکام را بر آن استوار ساخت.
عرف: مالک به عرف هم پناه میبرد، اما در بنای احکام بر آن به اندازه دیگران پیش نمیرفت.
قـول صحابی: فقه مالک بر فتواها و داوریهای صحابه تکیه داشت. او فقه فقهای هفتگانه رادر مدینه فراگرفت و سنت را همان چیزی میدانست که صحابه برآنند. به همین دلیل در میان همه منابع استنباط او فتوای صحابه جایگاهی برجسته داشت.
مالک علاوه بر کتاب، سنت، فتاوی صحابه، اجماع، قیاس، استحسان، مصالح مرسله و استصحاب، عمل اهل مدینه را در زمره منابع دینی یاد کرده است.مالک، ظاهر قرآن را بر سنت مقدم میداشت. او عام و مـطلق کـتاب و سنت را قطعی ندانست، بلکه درهای تـخصیص و تقیید را به طور کامل گشود.
مالک بر این عقیده بود که هدف اصلی شارع تحقق بخشیدن به مصالح و منافع مردم است. به قمـین دلیل فقه خود را گاه با سد ذرایع و گاه با فتح آن پیرامون این محور به حرکت درآورد تا این مصالح را از طریق قیاس و استحسان یا ازطریق مـصـالـح مرسله و سد ذرایع و یا هر طریق دیگری برآورده سازد. وی از قمـیـن دیـدگاه، عقود را وسیلهای قرار داد که خواستههای اصلی مردم را تحقق میبخشد و با مقتضای عرف آنان همراهی و همسویی دارد.
او در پیبردن بـه قدف شریعت بـه فتواها و داوریهای صحابه تکیه میکند و سپس به عنوان کسی که در فهم متون شریعت و همچنین اهداف دور و نزدیکش به ریشه رسیده، به شـنـاخـت و کـشف احکام و اهداف آنها میپردازد. [۱]
- برای اطلاع بیشتر از مالکیه و منابع و روشهای فقهی آن، بنگرید به: محمد أبوزهرة، تاریخ المذاهب الإسلامية، ص366ـ406؛ محمد سکحال الجزائري، المذهب المالکي (راجعه بدیع السید اللحام)، کتاب المذاهب الإسلاميّه الخمسّه تأريخ وتوثيق)، ص 371 تا 483. ↑