آشنایی با منظومه کلی علوم و معارف اسلام
علوم و معارف اسلامی
یکی از مهمترین موانع و دافعههای دانشپژوهان برای تحقیق و پژوهش، این است که درک روشنی از اهمیت و فایدۀ تحقیقات ندارند و از این رو، با انگیزۀ کافی برای آغاز یا تکمیل پژوهشهای درسی یا مستقل، ندارند. حسب تجربۀ نگارنده، بخشی از ضعفهای مفرط در روشها و مهارتهای تحقیق نیز معلول همین کم انگیزگی است که ریشه در عدم اطلاع کافی از اهمیت رشتۀ تحصیلی و فایدۀ تحقیقات آن رشته است
اما درک اهمیت تحقیق در فقه و اصول، تا حد زیادی وابسته به فهم و درک عمیق از علوم اسلامی و جایگاه علم فقه در آن است. از این رو فهم دقیق از چیستی علم فقه و نقش و اهمیت تحقیقات فقهی و اصولی، نیازمند آن است که پیش از آن، منظومۀ کلی علوم، معارف و فرهنگ اسلامی را بشناسیم، و سپس هویت و قلمروی فقه و تحقیقات فقه واصول را معلوم داریم.
هندسۀ علوم اسلامی
مجموعۀ تحقیقات علوم اسلامی ـ از جمله فقه و اصول ـ با هدف فهم تعالیم اسلام انجام میشوند.
اسلام، مجموعه آموزههایی است که در آیات قرآن، مفاد سنت و سیرۀ پیامبر 9و تعالیم اهل بیت: بیان شده است. مسلمانان برای اطلاع و فهم معتبر از این آموزهها، نیازمند دستگاههای معرفتی معتبر برای مطالعۀ اسلام و کشف معارف اسلامی بودند تا از اصالت و استناد این آموزهها به منابع اسلام ـ یعنی قرآن و سنت ـ مطمئن شوند و به این ترتیب، دانشهایی مانند علوم قرآن، علوم حدیث، علوم عربی (صرف و نحو و بلاغت)، علم کلام، علم فقه و مانند آن متولد شد.
البته در کنار این دانشها، علوم دیگری نیز برای رفع نیازهای جوامع اسلامی بنا نهاده شد، و یا پس از ترجمه از سایر جوامع و ملل به دست مسلمانان توسعه و گسترش داده شد؛ مانند منطق، فلسفه، پزشکی و مکانیک (علم الحیل).
متفکران مسلمان بعدها برای تمایز علومی که مأموریت فهم معارف و منابع اسلامی را بر عهده داشتند (مانند کلام و فقه) از سایر علوم مورد اهتمام خود، آنها را «علوم شریعت» یا «علوم دینی» و بعدها «علوم اسلامی» نام نهادند. البته اصطلاح «علوم اسلامی» با تسامح، بر دیگر علومی که توسط مسلمانان تأسیس یا گسترش یافته بود نیز اطلاق شد. از این رو امروزه دربارۀ کاربرد اصطلاح «علوم اسلامی» اختلافاتی وجود دارد. [2]
این تمایل در میان برخی از پژوهشگران معاصر وجود دارد که در یک گسترۀ وسیعتر، همۀ علومی را که به مطالعۀ دین (از جمله اسلام) میپردازند «مطالعات دینپژوهی» بنامند؛ اعم از این که مانند فقه و دیگر علوم اسلامی به معنای اخص یادشده ، هویت واسطهای و استنادی به دین داشته باشند، یا مانند تاریخ ادیان، جامعهشناسی ادیان و روانشناسی دین، هویت استنادی به دین نداشته باشند. [3]
به تدریج و طی قرون گذشته، از یک سو با بیشتر شدن فاصلۀ زمانی با عصر نزول وحی و صدور سنت، دستیابی به متن و فهم اصیل از آموزههای اسلامی به خصوص نسبت به نیازهای جدید دشوارتر شد و از سوی دیگر پیشرفت علم و عقلانیت بشری، پرسشها و دقتهای تازهای را عرضه کرد. این همه مسلمين را به توسعه و تعمیق علوم اسلامی در طول تاریخ واداشته است.
به نظر نویسنده هر یک از علوم اسلامی به معانی اخص آن، یک رشتۀ علمی[4] است که با هدف فهم عمیق و روشمند اسلام و منابع آن، تأسیس شده و ادامۀ حیات میدهند و روش علمی آنها نیز ملهم از اسلام است. از این رو در دستههای زیر قابل تعریف هستند:
دستۀ نخست: علوم اسلامی دینشناسی. این علوم، متکفل استنباط معارف اسلامی هستند و متناسب با تقسیم معارف اسلامی به سه شاخۀ اعتقادیات، اخلاقیات و احکام، سه علم را شامل میشود: علم کلام (متولی استنباط اعتقادیات اسلام)؛ علم اخلاق (متولی استنباط اخلاقیات اسلام)؛ علم فقه (متولی استنباط احکام اسلام).
دستۀ دوم: علوم اسلامی منبعشناسی که متکفل توصیف و تنقیح منابع معارف اسلامی یعنی قرآن، سنت و عقل هستند و سه گونه را شامل میشود: علوم قرآن (متولی شناخت قرآن)؛ علوم حدیث (متولی شناخت احادیث)؛ علوم منطق و فلسفه (متولی شناخت عقل و قضایای عقلی).
تاریخ اسلام و زبان عربی نیز به عنوان دانشهایی مکمل، ابزار شناخت تاریخی و زبانی وحی و سنت هستند.
بر اساس اجتهاد شیعی، منابع معرفت تقریباً در تمام علوم اسلامی دینشناسی عبارت است از: آیات قرآن، مفاد سنت و سیرۀ پیامبر 9و تعالیم اهل بیت:و عقل.
معارف اسلامی
رسالت مهم تمامی عالمان اسلامی از جمله فقهپژوهان، فهم وتبیین معارف اسلامی از طریق علوم اسلامی است .
با توجه به قرابت عناصر و مفاهیم بنیادین در مطالعات و تحقیقات اسلامی ـ یعنی: علوم اسلامی، معارف اسلامی، منابع اسلامی، فرهنگ اسلامی ـ لازم است تصویر متمایزی از هر کدام داشته باشیم که در کاربرد آنها دچار خطا نشویم.
«منابع اسلامی»، حامل و معرّف اسلام و منبع کشف آموزههای اسلام هستند و عبارتند از: عقل، وحی، سنت.[5] این سه منبع اصیل در سه پدیدۀ قابل دسترس برای کشف و فهم اسلام، تجلی یافتهاند که عبارتند از: قضایای عقلی، آیات قرآن، احادیث و اخبار معصومین. معارف اسلامی عملاً از این سه منبع معتبر و قابل دسترسی به دست میآیند.
اما «معارف اسلامی»، معارفِ به دست آمده از برنامۀ خداوند برای رشد بشر (اسلام) است. معمولاً جستجو و کشف معارف اسلامی، به طور هدفمند، منظم و روشمند و مطابق نیاز، از منابع اسلامی و توسط علوم اسلامی صورت میپذیرد. چه این که شناخت معارف اسلامی، در سه سطح متفاوت به دست میآید:
الف) شناخت تخصصی: از طریق فعالیت تخصصی در علوم اسلامی مطابق اصول و منابع معتبر [6]
ب) شناخت عمومی: از طریق محصولات عمومی متخصصان کلام، فقه و اخلاق اسلامی پیرامون معارف اسلامی
ج) شناخت اجتماعی: از طریق کسب فرهنگ اسلامی در محیط اجتماعی (جامعهپذیری)
معارف اسلامی معمولاَ متناظر با ابعاد رشد انسانی (شناخت، احساس و رفتار)، به سه حوزه تقسیم میشود و سطوح و لایههای مختلف آن نیز میتواند داخل همین تقسیم سهگانه، جای داده شود: [7]
اعتقادیات، توضیح هستی و نیستی مرتبط با هدایت بشر، و بیشتر ناظر به رشد حیطههای شناختی انسان است .
اخلاقیات از شاید و نشایدها بحث میکند و بیشتر معطوف به رشد حیطههای انگیزشی آدمی است.
احکام، باید و نبایدها را در روابط آدمی بیان میکند، بیشتر ناظر به رشد حیطههای رفتاری انسان است.
مدل ارتباط منابع اسلامی، علوم اسلامی و معارف اسلامی
. برگرفته از کتاب: روشتحقیق در فقهواصول، مجتبی الهی خراسانی. ↑
. رک: مرتضی مطهری، آشنایی با کلیات علوم اسلامی/1: منطق و فلسفه، چاپ سی و یکم، انتشارات صدرا، 1381ش؛ درس اول (ص 13 تا 18). ↑
. برای اطلاع بیشتر، رجوع کنید به: محمد محمدرضایی، نگاهی به دین پژوهی قبسات، شماره 27، 1382. احد فرامرز قراملکی، روششناسی مطالعات دینی، ویراست دوم، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1382ش؛ ص 49 تا 69. ↑
. Discipline ↑
. رک: الإمامُ الكاظمُ عليه السلام: إنَّ للّه ِِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَينِ: حُجَّةً ظاهِرَةً ، و حُجَّةً باطِنَةً ، فأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ و الأنبِياءُ و الأئمَّةُ عليهم السلام ، و أمّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ. امام كاظم عليه السلام: خداوند را بر مردمان دو حجت است: حجتى بيرونى و حجتى درونى. حجت بيرونى همان فرستادگان و پيامبران و امامان عليهم السلام هستند و حجت درونى همان خردها. الكافي: 1/16/12 ↑
. سید محمد حسین طباطبائی، قرآن در اسلام، دارالکتب الإسلامیة، تهران، 1394ق؛ ص 15. ↑
. رک: مرتضی مطهری، آشنایی با کلیات علوم اسلامی/3: اصول فقه، فقه، چاپ بیست و چهارم، انتشارات صدرا، 1380ش؛ ص 65 و 66. ↑