بررسی و تحلیل عوامل محیط نزدیک علوم اسلامی

تصویر سردبیر

سردبیر

سردبیر

آنچه خواهید خواند...

/ 5. تعداد رای:

برای ثبت امتیاز، اولین نفر باشید.

عوامل محیط نزدیک، عواملی هستند که کاملا در حیطه تحلیلی آن علم قرار می گیرند، با این حال در حیطه اختیارات متولیان و سیاستگذاران آن علم نمی باشند. مثلا مخاطبین هر علم، علی رغم اینکه از نظر تحلیلی بسیار به دایره تحلیلی علم نزدیک هستند و نمی تواند مرز بسیار واضحی میان علم و مخاطبین آن ایجاد کرد، با این حال عاملی است که تغییرات و تحولات آن خارج از حیطه تغییرات درونی علم است. مخاطبین علم به شکل مستقل، دارای تغییرات هستند. البته علوم اسلامی هم بر مخاطبین خود تاثیراتی دارند، ولی عمده تحولات در مخاطبین، ناشی از تحولات محیطی آنها مانند محیط آموزشی، محیط اقتصادی، محیط فرهنگی و … است. عواملی که در محیط نزدیک علوم اسلامی می توانند موجب تغییرات در این علم شوند، در این موارد جمع بندی شده است: 1- مخاطبان (مشتریان) 2- حامیان (تامین کنندگان)3- رقبا (جایگزین ها) 4- رابطه علم با جامعه 5- رابطه علم با سایرعلوم.

مخاطبان (ومشتریان)

شاید بتوان مهمترین عامل تاثیرگذار بر تحولات علوم اسلامی را مخاطبین دانست. مخاطبین هستند که قرار است از علم استفاده کنند؛ آنها هستند که علم برای آنها تولید شده است و در حقیقت آنها مصرف کنندگان علم هستند. با این حال نقش مخاطبین معمولا به حساب آورده نمی شود و نیازها و اولویت های آنان در تصمیم گیری بزرگان علم معمولا در نظر گرفته نمی شود، بلکه عوامل دیگری مانند ذائقه و اشتیاق های دانش وران هر علم است که به عنوان عامل اصلی به حساب می آید. اینکه مردم چه نیازی را به علوم اسلامی ارجاع دهند و چه انتظاری از آن داشته باشند، می تواند تاثیر عمیقی بر روال تحولات علوم بر جای گذارد. اینکه مخاطبین علوم اسلامی چه کسانی هستند و چه ویژگی هایی دارند، تاثیر زیادی بر تحولات علم دارد. اینکه مردم و جامعه چه جایگاهی را برای علوم اسلامی قائل باشند و در روابط اجتماعی خود، علوم اسلامی را حلال چه مشکلی از مشکلات خود بدانند، نکته مهمی است که در بلندمدت تعیین کننده وضعیت و جایگاه علوم اسلامی است.

مخاطبان علوم اسلامی چه کسانی هستند؟ علوم اسلامی اعم از فقه و کلام و حدیث و قرآن، به منظور استفاده چه کسانی تولید می شود؟ چه کسانی از محتوای تولیدشده علوم اسلامی استفاده می کنند؟ اصل سوال از مخاطبین، هویت آنها و استفاده های آن ها می تواند نقطه شروع مهمی برای سوال از مهمترین ریشه های هویتی باشد. این سوال، یک سوال راهبردی است که می تواند شروع خوبی برای درک تغییرات این علوم فراهم آورد.

در علوم اسلامی کمتر به مساله مخاطب توجه شده است. در ذیل شناسایی اهداف و غایات علم، مباحثی طرح شده است ولی اینکه علوم اسلامی چه مخاطبین و یا مصرف کنندگانی دارند، نکته ای نبوده است که مورد توجه اهالی این علوم باشد. این به معنای بی اثر بودن نیازهای مخاطبین نیست؛ بلکه نیازهای مردم به ناچار تبدیل به عاملی می شود که به شکل خاموش، بلندمدت اثر می گذارد و البته اثر آن همچنان عمیق خواهد بود؛ ولی خیلی در چشم نیست.

علم کلام در میان علوم اسلامی، بیشتر از همه به مخاطب توجه کرده است و این هم به خاطر ویژگی خاص این علم است که وظیفه دفاع از عقاید و پاسخ گویی و رفع شبهات را بر عهده دارد. برنجکار در روش شناسی علم کلام، به این صورت به این نکته اشاره می کند:

«غایت علم کلام، استنباط عقاید و دفاع از آنها دانسته شد. ….متکلم در مقام دفاع یا مقام اثبات پنج کار عمده انجام می‌دهد که عبارتند از: 1. تبیین و توضیح مطلب……۲. تنظیم……۳. اثبات…… 4. .ردّ شبهات….
۵. ردّ عقاید معارض دین…..

باید توجه داشت که این کارها، نسبت به مخاطب و در راستای دفاع از دین است؛ بنابراین اگر عالم دینی برای خودش آموزه‌های دینی را تنظیم نماید و قصدش تبلیغ دین و دفاع از دین نباشد، این نوع تنظیم مورد نظر نیست و به کار او، دفاع نمی‌گویند.» [1]

تعابیر مختلفی را برای یادکردن از این مفهوم می توان به کار برد: مخاطب، مصرف کننده و یا مشتری. علی رغم اینکه این مفاهیم، معنایی مشابه را مدنظر دارند، ولی هر کدام از یک منظر نگاه می کنند و تعریفی متفاوت از نحوه مواجهه افراد با علم را مورد توجه قرار می دهند. «مخاطب» علم را به مثابه یک پیام تلقی می کند که از فرستنده به سمت گیرنده پیام می رود. «مصرف کننده» آن را به مثابه یک خروجی سیستم تولید فرض می کند. و «مشتری» بر فرایندی که در آن افرادی بنابر نیازهایشان به سراغ علم می روند و کالایی را تهیه می کنند، تاکید دارد.

علاوه بر این، دو لایه را می توان برای مخاطبین علوم اسلامی فرض نمود. لایه متعلمین علوم اسلامی و لایه مخاطبان عمومی علوم اسلامی. کتاب ها و نوشتجات تهیه شده در نهادها و مراکز علمی، معمولا دارای ادبیات تخصصی هستند و مخاطبین آن ها متعلمین تخصصی آن علم هستند. از سوی دیگر علوم معمولا دارای خروجی هایی برای عموم مردم هم هستند؛ که گاهی به صورت مکتوب می باشد و گاهی هم خروجی هایی به شکل شفاهی در قالب سخنرانی و یا پرسش و پاسخ ارائه می گردد. در هر دو لایه نیازهای مخاطبین، قابل تغییر و تحول می باشد. گاهی نیاز مخاطب عام، دفاع از عقاید بوده است، و گاهی نیاز اصلی مخاطبین، دفاع هویتی در برابر مذاهب اهل سنت بوده است و گاهی نیاز به دفاع هویتی در برابر کفار و هجمه های بی دینی بوده است. در هر دوره ای با توجه به نیازهای مخاطبان، جهت گیری های علم نیز تغییر کرده است.

تاثیرگذاری تحولات مخاطبان را از چند جهت می توان مورد توجه قرار داد:

– طبقات سنی مخاطبین: هر چند به طور دائمی همه سنین در جامعه حضور دارند، با این حال در دوره هایی ممکن است طبقات سنی خاصی از کثرت بیشتری برخوردار شوند و در نتیجه نبض تحولات اجتماعی را در دست گیرند؛ مانند دهه 70 که نوجوان بزرگترین طبقه جمعیتی ایران را تشکیل می دادند و دهه 80 که جوانان در حال ازدواج در اکثریت بودند. در آینده اکثریت جمعیت کشور را چه سنینی تشکیل می دهد؟ نوجوانان، جوانان، میانسالان یا کهنسالان؟

– دینداری مخاطبین: نوع، سبک، سطح و شدت دینداری مردم از جهات مختلفی بر علوم اسلامی اثرگذار است. در جامعه ای که دین صرفا برای اقلیت دیندار معنادار باشد، کارکردهای دین هم محدود به حفظ همان اجتماع و تلاش برای بقای سنت دینی خود خواهد بود، در صورتی که اگر دین از یک نقش حداکثری در ساخت جامعه برخوردار باشد، نیازهای متعددی به سمت علوم دینی هم روان خواهد شد. علاوه بر سطح دینداری، سبک آن نیز موثر است. دینداری فردگرا یا دینداری معنویتی نیازهایی را به سمت علوم اسلامی ارجاع می دهند و دینداری اجتماعی یا دینداری انقلابی نوع متفاوتی از تقاضاها و مساله ها را برای علوم اسلامی تولید می کنند.

– ویژگی های عمومی مخاطبین: تحولات مردمی که می توانند بالقوه مخاطب علوم اسلامی باشند، در ویژگی ها و مشخصات آنها نشان داده می شود. سطح سواد و تحصیلات (از متوسطه تا تحصیلات تکمیلی) تاثیر بسیاری در نوع مواجهه آن ها با علوم اسلامی دارد. نوع رسانه هایی که مردم از آنها استفاده می کنند، از رسانه های شفاهی و مکتوب گرفته تا رسانه های صوت و تصویر فراگیر تا رسانه های جدید مبتنی بر وب که رسانه های مشارکتی هستند، هر کدام از این رسانه ها در دوره خود ویژگی های خود را بر فضای ارتباطی اجتماع مسلط کرده اند و رابطه علوم اسلامی با مردم را نیز تحت تاثیر خود قرار داده و می دهند.

آنچه در این مدل برای شناخت تغییرات علوم اسلامی اهمیت دارد، شناخت دسته بندی های مخاطبین نیست؛ بلکه به دنبال شناخت تحولات مخاطبان در طول زمان است. یکی از کارهایی که مخاطب شناسی انجام می دهد، شناخت اقسام مخاطبان و ویژگی های آنان است تا بتواند برای هر کدام از مخاطبان محتوای خاص مورد نیاز آنها را تولید کند؛ اما در اینجا ما به دنبال شناخت تحولات مخاطبان هستیم تا بتوانیم تحولات احتمالی آینده علم را حدس بزنیم.

توجه به مخاطب و ویژگی های او روز به روز از اهمیت بالاتری برخوردار خواهد شد. این افزایش اهمیت ناشی از یک تحول زمینه ای در علوم اسلامی است. روند تحولات علوم اسلامی به سویی است که مخاطبین مستقیم علوم اسلامی از اینکه صرفا مخاطبین تخصصی باشند، به سمت عمومی تر شدن در حال تغییر است. در سابقه تاریخی علوم اسلامی معمولا اینگونه بوده است که محتوای علوم اسلامی مانند فقه، برای فقیهان و طلاب علوم دینی تهیه می شده است و آنان با ابزارهای منبر و سخنرانی و یا کتاب و مجله، مطالب ترویجی مورد نیاز را برای مردم بازگو می کردند. اما وضعیت الان در حال تغییر است به سمتی که عموم مردم به منابع علوم اسلامی دسترسی دارند و توان درک آن ها را هم نسبتا دارند، به همین خاطر بسیار دیده می شود که مردم معمولی نیز به منابع و کتب مراجعه کرده اند و در حال استفاده و استنباط از آن هستند. این تغییر دایره مخاطب را گسترش می دهد و آن را به سطح عمومی تری می کشاند.

حامیان (تامین کنندگان)

تامین کنندگان مالی علم نقش تعیین کننده ای در تعیین اهداف و کارکردهای علم دارند. هر چند معمولا هر علمی سعی می کند خود را کاملا مستقل نشان دهد و تلاش می کند از هر نوع وابستگی ای که حریت او را در کار علمی تحت الشعاع قرار دهد، خود را برهاند؛ با این حال نمی توان از نقش وضعیت تامین مالی علم در جهت گیری های علمی چشم پوشاند. حمایت ها و تامین های مالی از علم و عالمان، تاثیراتی ظریف و بلندمدت می گذارند.

تاثیرات تامین مالی صرفا به صورت دستوری و ایجابی نیست. به عبارت دیگر اینگونه نیست که تامین کنندگان مالی در فرایندها و یا در جهت گیری های علمی الزاما دخالت مستقیم بکنند و به صورت دستوری به عالمان و جامعه علمی بگویند رویکرد خود را چنین قرار دهید و یا روی فلان موضوعات باید تحقیق کنید؛ البته مجموعه های رسمی و دولتی به شکل صریح و واضح اولویت ها را تعیین می کنند ؛ با این حال آن ها هم سعی می کنند از دخالت مستقیم و آشکار در علم احتراز کنند. نوع روش های تامین مالی بر چگونگی شکل گیری روابط علمی تاثیرگذار است. اگر ساختار تامین مالی به سمت تامین از طریق بانی ها و خیرینی که تامین کننده رقم های عمده و کلان هستند برود، ساختار جامعه علمی به شکلی متناسب در می آید و اگر به سمت تامین از خرده پرداخت های مستقیم مردم برود، به گونه ای دیگر خواهد شد. همچنین اگر ساختار مالی به سمت تامین از طریق دولت ها و بودجه های رسمی یا بودجه هایی در قالب کمک های دولتی برود، و یا اگر جامعه علمی علوم اسلامی وابستگی کامل به وجوهات پرداخته شده به مراجع تقلید داشته باشد و همان برایش کفایت کند و یا نیازهای خود را از طریق موقوفات تاریخی خود برطرف کند، هر کدام از این قالب ها تاثیراتی را در علوم اسلامی خواهد گذاشت.

هر چند تحقیق از تاثیرات دقیق هر کدام از قالب های تامین مالی قابل بحث و بررسی است و نیاز به تحقیقی مستقل دارد، با این حال اجمالا می توان ادعا نمود با گسترش تامین مالی از طریق بانیان عمده، ساختار دانش حول محور بزرگان دینی شکل می گیرد و علوم دینی متناسب با مناسک دینی رشد می کند و در راستای حفظ سنت ها و تراث تاریخی دینی تلاش می شود. ولی در صورتی که قالب های خرد مردمی گسترش بیشتری داشته باشد، موضوعاتی متناسب با زندگی روزمره و عامیانه تر رشد خواهد کرد و ساختار علمی حول محور چهره های عامه پسند رشد می کند. و در صورتی که قالب های دولتی و رسمی رشد کند، موضوعاتی که متناسب با نیازهای حاکمیتی باشد و حول محور قانونگذاری و سیاستگذاری کلان است رشد خواهد کرد. در هر صورت روش تامین مالی می تواند بر موضوعات، روش ها و نهادهای علم اثرات عمیق و بلندمدت بگذارد.

در صورتی که از یک منظر تاریخی به سیر تحولات تامین کنندگان در علوم اسلامی و جریان های دینی بنگریم، می توان سیری از تحولات که ناشی از تغییرات منابع مالی و ساختار اقتصادی در امت می باشد را ملاحظه نمود. در دورانی که ساختار اقتصادی مبتنی بر روابط خان ها و رعیت بود و صاحبان زمین، از قدرت و مُکنت برخوردار بودند، وقف و منابع مالی ای که در دست مراجع بزرگ دینی بود مانند وجوهات و تبرعات، از مهمترین منابع تامین کننده علوم اسلامی بوده اند. با شکل گیری دولت های ملی و قدرت یافتن آنها بواسطه تکیه بر پول حاصل از نفت، منابع مالی دولتی (بودجه و کمک ها) از منابع مهم مالی علوم اسلامی شدند. همچنین با گسترش صنایع بزرگ در دنیای صنعتی، مدیران کارخانه های بزرگ و صاحبان سرمایه ها از تامین کنندگان قدرتمند علوم اسلامی می شوند. اما روند تغییرات ساختار اقتصادی در آینده ادامه خواهد داشت و سرعت می گیرد. آیا مصرف کنندگان خرد در دنیای آینده، نقش تعیین کننده در تامین منابع مالی خواهند داشت و یا صاحبان صنایع کوچک یا یکی از گروه های قبلی؟ هر کدام از این ها منبع اصلی باشند، می توانند نقش تعیین کننده ای در تحولات علوم اسلامی داشته باشند.

رقیب ها (و جایگزین ها)

نقش و تاثیر گسترده نیروهای رقیب در پیشبرد دانش، یک امر تاریخی است و با توجه به تحولات گسترده دانش فقه و اصول در سده های اول نیز می توان به این نقش واقف گردید. مقابله با اهل سنت و نشان دادن حقانیت تشیع در عرصه هایی که علمای عامه اهل سنت در آن وارد شده اند، انگیزه فراوانی را برای تلاش علمی فراهم کرده است و آنچه که از تراث علمی امروزه در دسترس داریم، بسیاری از آن ها ثمره رقابت با رقبای علم است. در رقابت نیرویی نهفته است که می توان منجر به ایجاد نوآوری های عمیقی در علم شود شهید صدر به نقش گسترده اندیشه وزی اصولی های اهل سنت در ایجاد انگیزه برای انجام فعالیت های علمی ماندگار، متفاوت و همراه با نوآوری اشاره می کند:

بحث اصولی در حوزه قلمرو اندیشه سنی و بالندگی این بحث بر پایه اصول مذهب سنی همواره برای اندیشوران و فقیهان امامی انگیزه ای بود که این مباحث را در حوزه قلمروی اندیشه امامی مطرح سازند و نظریاتی وضع کنند که با مباحث انگیخته شده از بحث و پژوهش سنی و مسائل و مشکلات آن هماهنگ باشد و بر راه حل های پیشنهاد شده از سوی دیگران خرده گیری واعتراض روا بدارد. برای نشان دادن نقش انگیزشی که اندیشوری اصولی سنی داشت این دو گفتار صریح از دو تن از فقهای بزرگ امامیان بسنده می نماید: 1- شیخ طوسی در پیشگفتار کتاب[ العده] در توجیه اقدام خود بر نگارش این کتاب اصولی می گوید: «کسانی که دراین باب دست به تالیف زده اند هر دسته ای بر مقتضای اصول خود ره پیموده اند و هیچ یک از یاران ما را سابقه ای دراین زمینه نیست» 2-ابن زهره در کتاب[ الغنیه] در شرح اهداف حاصل از بحث اصولی یادآوری می کند:«ما را سخن گفتن دراصول فقه هدفی دیگر به جز آن چیزهایی است که گفته شد. ما می خواهیم تباهی بسیاری از مذاهب مخالفان و بسیاری از شیوه هاشان را برای درست نشان دادن آنچه درست است بیان کنیم 1. می خواهیم روشن سازیم که ایشان نمی توانند آن را درست کنند واز آن چیزی درباره فروع فقهی بیرون بکشانندزیرا آگاهی از فروع بی آگاهی ازاصول آن محال است واین هدفی بزرگ است که خواهان عنایت به اصول فقه است وانسان را به اشتغال بدان برمی انگیزد.» [2]

شهید محمدباقر صدر، رقابت با اندیش‌ورزی اهل سنت را نه تنها عامل سترگ در برانگیزانندگی علمای اصولی شیعه می داند، بلکه خاموشی، ایستایی و سترونی اهل سنت را عاملی بر رکود و از رونق افتادن رشد اصول شیعه نیز می داند. از این مساله «خواهیم توانست نتیجه بگیریم که اندیشوری علمی در نزد فقهای امامی ما[رضوان الله علیهم] یکی ازانگیزه های خود رااز دست داد واین عاملی بود که می توانیم آن رااز عوامل موثر در متوقف شدن بالندگی علمی بدانیم»[3]

علی رغم اینکه رقابت با علوم اهل سنت همچنان وجود دارد و نیرویی اثربخش برای برخی فعالیت های علمی است، با این حال علوم اسلامی در شیعه و سنی هر دو درگیر یک رقابت گسترده تر با رقیبی بزرگ و متفاوت شده اند. این رقیب سبکی متفاوت در رقابت دارد و حوزه های علمیه نیز متناسب با آن نیاز به اتخاذ سبک متفاوتی در رقابت با رقیب جدید دارند. آیت الله رشاد رئیس شورای سیاستگذاری حوزه علمیه تهران می گوید:

«مسلمان نمی‌تواند زندگی و تدبیر حیات خود را به علم ضددینی بسپارد. ما باید علم دینی و علوم انسانی اسلامی تولید کنیم. امروزه ۲۰۰ سال است که علوم انسانی حیات بشر را اداره می‌کند و به مرور به جهان اسلام آمده تا جایی که کشور ما را هم اداره می‌کند. علوم انسانی سکولار رقیب شریعت است. در نظام جمهوری اسلامی تعارض علم و دین بین شریعت و علوم انسانی اما در غرب تعارض علم و دین تعارض بین فیزیک شیمی با الهیات است؛ علم سکولار یا الحادبنیان غرب با الهیات مشکل دارد و نمی‌تواند خدا را با علم ببینند.»[4]

علوم انسانی به عنوان رقیب بزرگ و جدی علوم دینی و اسلامی معرفی شده است. تمدن غربی ریشه ها و مفروضات اصلی علوم اسلامی را مورد حمله قرار داده است و هر نوع دخالت دین در اداره اجتماع را نفی می کند. علاوه بر آن، راه های جایگزین دیگری را طرح کرده است که به جای مراجعه مردم به عالمان دینی، برای رفع نیازهای خود به متخصصین جدید مراجعه کنند. دنیای مدرن، آموزش عمومی را به مدرسه های وزارت آموزش و پرورش سپرده است و مکتب خانه ها و حوزه های علمیه که با محوریت عالمان دین آموزش می دادند را حذف کرده و محدود به آموزش های علوم دینی کرده است. همچنین قضاوت و وزارت را نیز از عالمان و علوم دینی گرفته است. در عوض به تدریج نهادهای علوم انسانی و دانشگاه ها، به تولیدکنندگان نرم افزارهای اصلی اداره جوامع تبدیل شدند و نهادهای تاسیس شده توسط مدرنیته، با تکیه بر نظریه ها و دانشمندان علوم انسانی و مهندسی پیش رفتند. دولت مدرن تنها حاکمیت سیاسی را تغییر نداد، بلکه شاکله اجتماعی را نیز تغییر داد و نهادهای اجتماعی جدیدی را تاسیس نمود که جایگزین نهادهای قبلی باشند.

هر چند رقابت علوم مدرن با علوم سنتی و علوم اسلامی آشکار بود و توسط بسیاری از عالمان از همان ابتدا احساس گردید ولی مدت زمان نه چندان کمی طول کشید تا احساس رقابت گسترده شود و این مطلب درک شود که علوم مدرن صرفا دانش های پیچیده تری نیستند، بلکه از بنیان های معرفتی متفاوتی برخوردارند که سر سازگاری با دین و علوم دینی ندارند. بسیاری از علما، علوم جدید و علوم انسانی را نیز ادامه ای از علم و دانش دانستند و آن را به همان اندازه تقدیس نمودند و تلاش علمی دانشمندان جدید را نیز به مثابه همان تلاش علمی مقدسی تلقی نمودند که دارای اجر و ثواب است و محل های درس آن ها، محل پهن کردن بال فرشتگان می باشد. اما به تدریج نشانه های این رقابت، خود را نشان داد و جهت گیری های جدیدی در علوم اسلامی شروع شد که بتواند از حیثیت خود در جامعه جدید دفاع کند و جایگاه ویژه خود را اثبات کند.

اما نحوه مواجهه و رقابت با علوم انسانی در طول سده گذشته هم ثابت نبوده و تغییراتی را به خود دیده است. تا پیش از انقلاب اسلامی را می توان دوره ای دانست که علوم اسلامی در حال پاسخگویی به هجمه ها و شبهاتی بوده اند که از سوی دنیای علم (منظور علوم تجربی غربی است) مطرح می شده است. شهید استاد مطهری در آثار خود به خوبی این نقش را ایفا کرده اند که از عقاید و مبانی اسلامی در مقابل شبهاتی که ناشی از نکات و یافته های علمی ایجاد شده بود، دفاع کند. در این دوران، مساله اول در فضای دین و علوم اسلامی، مساله ای به نام «رابطه علم و دین» بود. اما پس از شکل گیری انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت اسلامی، به تدریج با ایجاد دغدغه ساخت جامعه، این مطالبه از علوم اسلامی شدت گرفت که صرفا دفاع از دین را نباید دنبال می کرد، بلکه باید دست به تولید علم و نظریه بر اساس مبانی اسلامی می زد.

از طرف دیگر در میان علومی که رقبای علوم اسلامی به حساب می آمده اند، هر دوره را می توان به دسته ای از علوم اختصاص داد. اوایل دوران توسعه تمدن مدرن، علوم پایه، ریاضیات، فیزیک و مهندسی بروز گسترده تری داشتند و عمده مواجهه در مقابل شبهاتی بود که از این علوم شکل می گرفت. اما در دوره های بعدی فلسفه، علوم اجتماعی و جامعه شناسی و تا حدی علوم سیاسی بودند که با ارائه ایدئولوژی های کلان اجتماعی، نیروهای اصلی شکل گیری اجتماع را هدایت می کردند و برای علوم اسلامی چالش زا شده بودند. ولی بعد از آن باید به گستره علوم مدیریت، اقتصاد و مدیریت صنایع اشاره کرد. امروزه علاوه بر موارد قبل، از سویی باید به علوم داده و شبکه اشاره نمود و از سویی به روانشناسی و علوم زیستی. اینکه کدام یک از علوم در کانون تحولات آینده قرار می گیرند لازم است مورد بررسی قرار گیرد و روندهای تحولات علمی می تواند راهی برای باز کردن پنجره ای به سمت حدسی از علوم پیشرو آینده باشد. در فصول آینده تاثیرات انقلاب چهارم صنعتی و همگرایی علوم و فناوری های چهارگانه شزان (شناختی، زیستی، اطلاعاتی و نانو) مورد بحث قرار خواهد گرفت.

ارتباط علم با جامعه

علوم مختلف در بستر اجتماعی رشد و نمو پیدا می کنند. درکی که مردم از یک علم و نقش آن در جامعه پیدا می کنند، عامل مهمی در چگونگی شکل گیری دانش می باشد.

این عامل معمولا مورد غفلت واقع می شود و به عنوان یک نیروی تاثیرگذار در علم تلقی نمی شود. معمولا علم را متعلق به عالمان و متعلمان آن می دانیم و به نوعی آن ها را صاحبان اصلی علم معرفی می کنیم. معمولا عالمان هر علم به عنوان نیروی پیشران علم به حساب می آیند. در تحلیل های متداول، در کنار عالمان به نقش متعلمان و مخاطبان علم نیز اشاره می شود. ولی معمولا افکار عمومی مردم نسبت به یک علم و نقش و جایگاهی که جامعه برای علم تعریف و تحدید می کنند، به شکل مستقل به عنوان یک عامل تعیین کننده و مهم در تحلیل تحولات علم، به حساب نمی آید. این در صورتی است که دیدگاه عمومی اجتماعی نسبت به چیستی هر علم، جایگاه و نقشی که می تواند در جامعه داشته باشد و تاثیری که در زندگی آن ها می تواند بگذارد، برای تحولات علم تعیین کننده است.

ارتباط علم با جامعه، تعیین کننده انتظارات جامعه از علم می باشد و مشخص می کند که چه نیازهایی را می توان به هر علمی ارجاع داد. این عامل تعیین می کند که حیطه نفود و گسترش علم در کجا باشد و چه منابعی در اختیار آن باید قرار بگیرد. اگر یک علم به عنوان «تنظیم کننده قواعد رفتارهای متقابل افراد اجتماع در قالب تنظیم آداب و سنت ها» مورد پذیرش قرار گیرد، با وقتی که به عنوان «مرجعی جهت تعیین قوانین و سیاست های رسمی حاکم بر حاکمیت» باشد متفاوت است. «حفظ و حراست از تراث علمی تاریخی دینی» و «گسترش معنویت در زندگی فردی و جمعی» نیز حالت های بدیل دیگری هستند که می توانند رابطه جامعه با علوم اسلامی را تعریف کنند:

  • تنظیم کننده قواعد رفتارهای متقابل افراد اجتماع در قالب تنظیم آداب و سنت ها
  • مرجعی جهت تعیین قوانین و سیاست های رسمی حاکم بر حاکمیت
  • حافظ و حراست کننده از تراث علمی تاریخی دینی
  • گسترش دهنده جنبه معنویت و ارتباط با ماورا در زندگی فردی و جمعی

لازم است دقت شود که رابطه های چهارگانه ای که در بالا به عنوان توصیف کننده رابطه علوم اسلامی و جامعه بیان شد، حالت های بدیلی هستند که در هر زمان ممکن است تنها یکی از آنها حاکم باشد. البته ممکن است در هر زمان همه این رابطه ها در کنار هم وجود داشته باشند، ولی رابطه اصلی که شکل دهنده اصلی روابط علم است، یکی از این موارد می باشد.

ارتباط علم با سایر علوم

علوم مختلف در منظومه ای از روابط در کنار همدیگر قرار می گیرند. هر چند علوم مختلف در طی زمان و با گسترش یافتن، دائما در حال تقویت مرزهای خود با سایر علوم هستند و برای حفظ قلمرو موضوعی و روشی خود مبارزه می کنند؛ با این حال به صورت منطقی با یکدیگر در ارتباط می باشند و بده بستان دارند. برخی از علوم نقش مبنایی تری دارند و برخی دیگر روبنایی تر بحث می کنند.

طبقه بندی علوم همیشه مورد توجه فلاسفه و دانشمندان بوده و هست. از صدر تاریخ تاکنون، بزرگان علم و فلسفه و دین درباره طبقه بندی علوم اظهار نظر کرده اند؛ از افلاطون و ارسطو گرفته تا فلاسفه اسلامی، در این رابطه نظر داده اند[5]. در طبقه بندی علوم، ارتباط میان علوم مشخص می شود و روابط دوطرفه میان علوم معین می گردد. معلوم می شود که کدام یک از علوم مرجع هستند و یا در نقش راهبر برای علوم دیگر می باشند و کدام یک نقش ابزاری تر و کاربردی تر دارند. در سنت طبقه بندی علوم، دسته بندی های متعددی صورت گرفته است. گاهی علوم به علوم عقلی و نقلی تقسیم شده اند؛ و گاهی از عبارت علوم شرعی و غیرشرعی استفاده شده است. در یک تقسیم، علوم به علوم اوائل و علوم اواخر تقسیم شده اند.

در میان مسلمانان، الگوی تقسیم ارسطویی‌علوم، مبنای اصلی قرار گرفت. او با این نگره که‌علوم/ حکمت یا دارای ارزش معرفتی اند یا کارکردی،‌آن ها را به‌دو دسته نظری و عملی تقسیم کرد و الهیات، ریاضیات و طبیعیات را در حکمت نظری و اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن را در حکمت عملی جای داد؛ تقسیمی که توسط نویسندگان مسلمان مقبول افتاد، جز این که باید می کوشیدند تا جایگاه علوم دینی یا اسلامی را در آن نشان دهند. واقعیت آن است آن چه امروزه از علم و شاخه های آن فهم می شود و به اسلام نیز نسبت داده می شود، در ذهنیت قاطبه مسلمانان پیشین،‌ چنین نبود و عموما آن را در علم معطوف به دین- چه برآمده از دین و چه در مسیر اثبات و حفظ دین- فهم می کردند و غیر آن را دارای ارزش و مشمول مرحمت الهی نمی دانستند. چنین رویکردهایی موجب گردید تا در طول تاریخ اسلام، تنها علومی بر صدر نشینند و قدر ببینند که به گونه ای با دین مرتبط بوده است و اگر جز این بود، مورد انکار و رد قرار می گرفت [6].

برخی از نویسندگان ادعا می کنند که طبقه بندی علوم، امر حیاتی و راهبردی برای ایجاد و بقاء هر تمدنی است. «طبقه بندی علوم از مباحث راهبردی برای هر تمدنی است. .. برای هر تمدنی که به گسترش خود پابند باشد- که البته خواست ذاتی هر تمدنی است- طبقه بندی علوم امری حیاتی و راهبردی است. »[7] این نویسنده در توصیف وضعیت علوم اسلامی تا پیش از قرن هشتم، تاثیر تحولات تمدنی در تحولات علمی و طبقه بندی علوم را به این شکل بیان می کند:

به موازات ترجمه آثار علمی به خصوص وقتی نوبت به ترجمه آثار ارسطو رسید، طبقه بندی معینی از علوم نیز به جامعه علمی مسلمانان عرضه شد که خصلتی فیلسوفانه و به تعبیر مسلمانان، حکیمانه داشت. ویژگی آن، طبقه بندیِ از بالا بود. به واقع نیز فیلسوف در طریق شناخت، از بالا حرکت آغاز می کند. مثلا برای جامعه ذات و ماهیتی قائل می شود (حرکت از بالا) و پس از آن با این قالب پیش ساخته، به آن می پردازد. اما جامعه شناس حرکت خود را از پایین (فهرست کردن پدیده ها) آغاز می کند و به مقاهیم و نظریه ها و قرائن دست می یابد (سروش، ص 9).» (همان)

به همین جهت علوم اجتماعی جدید، تابع شرعیات، یا الهیات و یا حتی علوم عقلی فلسفی نیستند. علوم اسلامی نسبت خود را با این دسته از علوم بازتعریف کرده اند و به جای راهبری و هدایت، به سمت رقابت و همآوردی تغییر داده‌اند.

  1. رضا برنجکار, روش‌شناسي علم کلام (قم: دارالحدیث, 1391), 23, http://www.riqh.ac.ir.

  2. صدر, “پیدایش و تطور علم اصول.”

  3. صدر.

  4. علی اکبر رشاد, “حوزه‌ علمیه باید علوم انسانی اسلامی تولید کند,” خبرگزاری مهر (خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency, 1400), mehrnews.com/xW6KJ.

  5. فدايي عراقي غلامرضا, “طرحي نو در طبقه بندي علوم,” مجله دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران تابستان و پاييز 1380, ش 159–158 (1380): 287–308.

  6. سیدعلیرضا واسعی, “ایرانیان و طبقه بندی علوم در تمدن اسلامی,” خبرآنلاین (blog) (خبرگزاری خبرآنلاین – آخرین اخبار ایران و جهان | Khabaronline, 20 فوریه 2021), https://www.khabaronline.ir/news/1488094/ایرانیان-و-طبقه-بندی-علوم-در-تمدن-اسلامی.

  7. مسعود طاهری, “طبقه بندی علوم در تمدن اسلامی تا پایان قرن هشتم هجری,” نامه فرهنگستان 56, ش دوره چهاردهم شماره 4 (1394): 62.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: محتوا محافظت شده است!!