اصول آموزشی عبارت است از: مجموعه قواعد کلی آموزشی که بر اساس مبانی و اهداف آموزشی، انشا می شود و راهنمای عمل آموزگار قرار گرفته، رفتار آموزشی او را شکل می دهد و او را در رسیدن به هدف، یاری می رساند.
اصول آموزشی به منزله راهنماهایی است که به آموزگاران کمک می کند تا محتوا، روش ها و فنون آموزشی مناسب را انتخاب کنند. اصول آموزشی – با توجه به تعریفی که از اصل ارائه می شود – متعدد و متفاوت است و در این یادداشت – با توجه به تعریفی که از اصل ارائه کردیم – اصولی را از سیره آموزشی معصومان علیهمالسلام استنباط کرده، مورد بررسی قرار می دهیم. یاد آور می شویم که اصول آموزشی در برابر اصول تربیتی قرار ندارد، بلکه اصول را می توان به سه دسته تقسیم کرد: اصول آموزشی صرف، اصول تربیتی صرف و اصول آموزشی و تربیتی. ما در این یادداشت تنها به اصول تربیتی صرف نمی پردازیم؛ زیرا بحث ما آموزش است. البته چون آموزش مقدمه ای برای تربیت است، می توان گفت: همه اصول تربیتی هستند، ولی این تربیت به معنای عام است، و چون در تفکیک، مطالب به صورت جزئی تر و دقیق تر بررسی می شود، اصول آموزشی را از اصول تربیتی جدا در نظر گرفته و تنها اصول آموزشی را -بدون در نظر گرفتن این که آیا جنبه تربیتی نیز دارد یا خیر؟- بررسی می کنیم.
1. اصل ارتباط و جلب توجه مخاطب
اولین اصل از اصولی که معلم باید در تدریس رعایت کند، این است که باید پیش از هر چیز، توجه فراگیران را به خود جلب نماید. آموزش و تدریس همواره باید بین دو نفر یا بیشتر باشد و تحقق آن بدون وجود طرف دوم و بر قراری رابطه بین آن دو، امری نا ممکن است و همه تلاش های معلم، را بی اثر می گرداند. همه کوشش معلمان برای این است که محتوای آموزشی را به فراگیران خود بیاموزد، ولی مخاطب اگر دل در گرو امر دیگری داشته باشد، معلم راه به جایی نمی برد. دانشجویانی که به کلاس درس حاضر می شوند، هر یک ممکن است با مسائل و مشکلات فراوانی درگیر باشند. دست کم، ممکن است در راه مدرسه و یا حتی در داخل کلاس، مسائلی ذهن کنجکاو آنان را به خود مشغول سازد؛ بنابراین، معلم باید در آغاز درس با شیوه هایی خاص، به ویژه به صورت غیر مستقیم، بین خود و آنان رابطه بر قرار کرده، توجه آنان را به خود و در واقع به آنچه می گوید، جلب کند. اگر این کار صورت بگیرد، امیدی هست که به هدف خویش دست یابد، و در غیر این صورت، ممکن است در پایان درس متوجه شود که او برای خود تدریس می کرده و همه دانش آموزان و یا بیشتر آنان، در وادی دیگری قدم می زده اند. معصومان علیهمالسلام به این امر توجه کامل داشته، با شیوه های گوناگون، ابتدا توجه مخاطبان را به خود جلب کرده و سپس به بیان محتوای آموزشی می پرداختند. در این جا برخی از آن شیوه ها را بیان می کنیم:
1. طرح سوال: – دست کم در این حد که از مخاطب پرسیده شود که آیا مایل است فلان مطلب برایش بیان شود – می تواند توجه مخاطب را به معلم جلب کند. استفاده از این شیوه در سیره معصومان علیهمالسلام فراوان است. حضرت علی علیهالسلام خطاب به عده ای فرمود: آیا فقیه حقیقی را برای شما معرفی نکنم؟ سپس فرمود: فقیه حقیقی کسی است که به مردم آزادی در گناه ندهد، آنان را از رحمت خدا نومید نسازد و از مکر خدا (عواقب معصیت) ایمن نکند، و با بی رغبتی به قرآن، چیز دیگری به جای آن نگزیند.[2]
پیامبر (ص) نیز فرمود: الا ادلکم علی سلاح ینجیکم من اعدائکم و یدر ارزاقکم؟ قالوا: بلی؛ قال: تدعون ربکم باللیل و النهار فان سلاح المومن الدعاء؛[3] آیا شما را از سلاحی که از دشمن نجاتتان می دهد و روزی را بر شما سرازیر می سازد، آشنا نسازم؟ عرض کردند: بفرمایید، فرمود: شب و روز پروردگار خود را بخوانید، زیرا سلاح مومن دعاست.
2. بر انگیختن سوال در ذهن مخاطب: از دیگر روش های جلب توجه مخاطب، این است که در ابتدای سخن، مطلب را به گونه ای بیان کنیم که در ذهن او سوال طرح شود. در این صورت، مخاطب با طرح سوال در بحث شرکت می کند و با توجه کامل، به سخن معلم گوش می سپرد. در این جا این سوال ممکن است رخ نماید که مخاطب توجه به درس و بحث ندارد، چگونه ممکن است با سخن معلم در ذهنش سوال ایجاد شود؟ پاسخ روشن است. همه مخاطبان یکسان نیستند؛ برخی از آنان ممکن است گرفتار حواس پرتی باشند و یا ممکن است شش دانگ حواسشان در کلاس نباشد که در این صورت، معلم می تواند با سوالی که در ذهن دیگران بر می انگیزد و بحث طرفینی که در کلاس بر قرار می کند، توجه همه را به طور کامل به خود جلب کند. این شیوه نیز از شیوه هایی است که معصومان علیهمالسلام در آموزش های خود از آن بهره می گرفتند و با بیان مطلبی مبهم، مشکل و یا نا مفهوم، در ذهن مخاطبان سوال ایجاد می کردند.
پیامبر (ص) فرمود: اکثروا من ذکر هادم اللذات! فقیل: یا رسول الله (ص) و ما هادم اللذات؟ قال: الموت؛ فان اکیس المومنین اکثرهم ذکر الموت و احسنهم الموت استعدادا[4]از نابود کننده لذت ها بپرهیزید! عرض شد: نابود کننده لذت ها چیست؟ فرمود: مرگ؛ همانا زیرک ترین مومنان کسی است که بیش از همه به یاد مرگ و بهتر از همه، آماده مرگ باشد.
امام صادق علیهالسلام نیز از پیامبران (ص) نقل فرموده است: همانا بهترین شما صاحبان عقلند. عرض شد: صاحبان عقل کیانند؟ فرمود: آنان کسانی هستند که دارای اخلاق نیکو و حلم همراه با وقارند، صله ارحام می کنند و با مادران و پدران خود به نیکی رفتار می کنند و با فقرا و همسایگان و یتیمان، هم پیمانند و …[5]
در روایتی دیگر پیامبر اکرم (ص) فرمود: علیکم بسلاح الانبیاء، فقیل و ما سلاح الانبیاء؟ قال: الدعاء[6]بر شما باد به سلاح پیامبران، عرض شد: سلاح پیامبران چیست؟فرمود: دعا.
3. تاکید بر اهمیت مطلب: تاکید بر اهمیت محتوای آموزشی و نقش آن مثلا در سر نوشت انسان، امتحان و یا هدفی که فراگیران دنبال می کنند پیش از شروع هر درس می تواند عامل موثری در جلب توجه دانش آموزان به معلم و محتوای آموزشی و در نتیجه یادگیری بیشتر آنان باشد. از این رو معصومان علیهمالسلام در سیره آموزشی خود، گاه می کوشیدند تا از این راه توجه مخاطبان را به خود جلب کنند.
اصبغ بن نباته می گوید: از علی علیهالسلام شنیدم که می فرمود: حدیثی را برای شما می گویم که سزاوار است هر مسلمانی آن حفظ کند؛ سپس به ما رو کرد و فرمود: خداوند بنده مومنی را در این دنیا عذاب نمی کند، مگر این که برای او بهتر است تا این که او را در قیامت کیفر دهد، و گناه بنده ای را در این دنیا نمی پوشاند و او را عفو نمی کند، مگر این که برای او بهتر است تا این که او را در قیامت عفو کند.[7]
4. استفاده از تکیه کلام های گوناگون، یا کلمه های خطاب در لابلای سخن: استفاده از تکیه کلام در قسمت های مختلف سخن می تواند، مانند دست اندازی که راننده را از خواب آلودگی و چرت زدن نجات می دهد، توجه مخاطب را بر می انگیزد؛ زیرا این گونه کلمات در حکم ندایی است که متوجه تک تک افراد شده، آن ها را فرا می خواند. این شیوه نیز از شیوه هایی است که معصومان علیهمالسلام از آن برای جلب توجه مخاطبان خود بهره می بردند. عبارت های خطابی یا تکیه کلام هایی چون: ایهاالناس، عبادالله، یابنی و مانند آن ها، در کلام آن بزرگواران فراوان به کار رفته است.
در خطبه پیامبر گرامی اسلام (ص) در حجّه الوداع، هفت بار از عبارت “ایهاالناس ” استفاده شده است.[8] حضرت علی علیهالسلام نیز در خطبه معروف به دیباج، یازده بار از عبارت “عبادالله ” استفاده کرده است.[9]
البته این کلمات، با توجه به ویژگی مخاطبان، می تواند متغیر باشد؛ در خطاب های فردی نام یا عنوان مخاطب می تواند مورد استفاده قرار گیرد؛ برای مثال حضرت علی علیهالسلام در وصیت به کمیل، چهل و شش بار عبارت “یا کمیل” به کار برده است؛ از جمله: یا کمیل! لا تاخذ دلا عنا تکن منا. یا کمیل! ما من حرکّه الا و انت محتاج فیها الی معرفة. یا کمیل! اذا اکلت الطعام فسم باسم الذی لا یضر مع اسمه داء… ؛[10]ای کمیل!(سخن را) جز از ما مگیر تا از ما باشی. ای کمیل! هیچ کاری نیست، مگر این که در آن به شناخت نیاز داری. ای کمیل! هر گاه غذا می خوری با نام کسی شروع کن که با نام او مرضی به تو زیان نرساند.
در قرآن کریم نیز چنین خطاب هایی از قول لقمان حکیم، نقل شده است که آن حضرت برای خطاب به فرزندش، از عبارت “یابنی” استفاده کرده است؛ از جمله: و اذ قال لقمان لابنه ی و هو یعظه و یبنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم؛[11] و هنگامی که لقمان به فرزندش، در حالی که او را نصیحت می کرد، گفت: فرزندم! برای خدا شریک قائل مشو که شرک به خدا ظلم بزرگی است.
استفاده از این گونه عبارت های خطابی، به سخنرانی محدود نمی شود، گر چه در سخنرانی معمول تر است و بیشتر به کار می رود؛ همچنین، کلمه هایی که در این راستا می توان از آن ها بهره گرفت، در کلمات یاد شده خلاصه نمی شود، بلکه متناسب با مخاطب و زبان و اصطلاح های رایج زمان، می توان از کلمات و اصطلاح های مناسب استفاده کرد؛ از جمله در زبان فارسی و برای دانش آموزان، می توان از کلماتی چون: برادران، دانش آموزان، عزیزان، فرزندان من، و… استفاده کرد و از این راه توجه آنان را به خود جلب نمود.
2. اصل انگیزش
از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان (ع)، این است که انگیزه و رغبت به یادگیری را از راه های گوناگون، در شاگردان ایجاد کرده و یا انگیزه موجود را افزایش دهیم؛ زیرا یکی از مهمترین عوامل موثر در یادگیری، رغبت و انگیزه دانش آموز است. انگیزه دو گونه است: درونی و بیرونی، انگیزه درونی می تواند تاثیرات بیشتر و عمیق تری در یادگیری داشته باشد. مراد از انگیزه درونی، انگیزه ای است که عامل بر انگیزنده آن درون خود فرد باشد، به گونه ای که فرد از درون، نسبت به یادگیری اشتیاق پیدا کند و دیگر نیازی به تشویق های بیرونی نباشد. این نوع انگیزه، در هر کس باشد، معمولا در پیشرفت و ادامه کار به آسانی متوقف نمی شود، بر خلاف انگیزه بیرونی که به تشویق کننده های بیرونی نیاز دارد و با به دست آوردن آن مشوق، انگیزه کاهش می یابد و تشویق و تحریک کننده جدید، پیدا می شود؛ برای مثال، وجود حس کنجکاوی در انسان، یک انگیزه درونی برای یادگیری و وعده پاداش، یک انگیزه بیرونی است؛ همچنین ایجاد یک نیاز در انسان، یک انگیزه درونی برای رفع آن است؛ از این رو یکی از راه های ایجاد انگیزه درونی این است که نیاز به علم و یادگیری را در دانش آموزان بر انگیزانیم؛ به عبارت دقیق تر، باید عوامل درونی ایجاد انگیزه را فعال سازیم؛ زیرا انگیزه در هر صورت؛ درونی است، آنچه گاهی درونی است و گاهی بیرونی، عوامل انگیزه است و نه خود انگیزه.
برای این کار، معصومان علیهمالسلام گاه افراد را ابتدا به جهلشان آگاه می ساختند؛ پس از این که آنان از درون به علم و آگاهی احساس نیاز می کردند و از امام آموزش می خواستند امام به آموزششان می پرداخت. این کار از روی بخل علمی نبود، که این از ساحت آن بزرگان به دور است، بلکه به دلیل همین نکته آموزشی، یعنی ایجاد انگیزه، بود. سیره ای که اکنون بیان خواهیم کرد، نمونه ای از این شیوه است. روزی پیامبر گرامی اسلام (ص) به مسجد آمد، مردی نیز وارد مسجد شد و نماز گزارد؛ سپس نزد پیامبر (ص) آمد و سلام کرد. پیامبر (ص) پاسخ سلام او را داد و فرمود: برگرد و نمازت را بخوان که نماز نخوانده ای! آن مرد نمازش را دوباره خواند و نزد پیامبر (ص) آمد و سلام کرد پیامبر (ص) باز فرمود: برگرد و نماز بخوان که نماز نخوانده ای! تا سه بار پیامبر (ص) چنین کرد. آن مرد پس از بار سوم که در مانده شده بود و نمی دانست عیب نمازش کجاست، عرض کرد: به آن خدایی که تو را بر انگیخت، من بهتر از این نماز یاد ندارم، تو آن را به من بیاموز…؛[12] پس پیامبر (ص) کیفیت نماز صحیح را به او آموخت.
در این سیره، پیامبر اکرم (ص) از همان ابتدا می توانست نماز صحیح را به او بیاموزد، ولی چنین نکرد؛ زیرا آن مرد فکر می کرد نماز صحیح را می داند و نیاز به یادگیری را احساس نمی کرد. از این رو پیامبر (ص) ابتدا با این شیوه جهلش را بر او روشن ساخت و به او فهماند که کیفیت نماز صحیح را نمی داند و در جهل مرکب گرفتار است؛ یعنی ابتدا احساس نیاز را در او بر انگیخت و سپس با در خواست او، نماز صحیح را به وی آموخت.
راه دیگر برای ایجاد انگیزه درونی، که در آیات و روایات عملی معصومان علیهمالسلام دیده می شود، تشویق به علم آموزی و یادگیری است. در این زمینه سفارش های فراوانی، به ویژه در آموختن علم دین، وارد شده است. که در اینجا تنها به بیان یکی دو نمونه اکتفا می کنیم. حضرت علی علیهالسلام می فرماید: ایها الناس اعلموا ان کمال الدین طلب العلم و العمل به و ان طلب العلم اوجب علیکم من طلب المال، ان المال مقسوم بینکم، مضمون لکم، قد قسمه عادل بینکم، و ضمنه سیفی لکم به و العلم مخزون علیکم عند اهله، قد امرتم بطلبه فاطلبوه…؛[13] ای مردم! بدانید که کمال دین در طلب علم و عمل به آن است و طلب علم بر شما واجب تر از طلب مال است؛ زیرا مال برای شما تقسیم و برای شما تضمین شده است. عادلی آن را بین شما قسمت و ضمانت کرده و بزودی به عهد خود وفا خواهد کرد، ولی علم را از شما پوشانده و نزد اهلش اندوخته است و شما دستور دارید که به دنبالش بروید، و آن را بجویید…
در روایتی دیگر، امام صادق علیهالسلام خطاب به اصحاب خود می فرماید: من حفظ من شیعتنا اربعین حدیثا بعثه الله – عز و جل – یوم القیامّه عالما فقیها و لم یعذبه؛[14] هر کس از شیعیان ما چهل حدیث را حفظ کند، خدای عز و جل، در قیامت او را عالمی و فقیه محشور گرداند و عذابش نکند.
از این قبیل آیات و روایات فراوان است که سبب تشویق مسلمانان به تحصیل علم می شود و انگیزه درونی آنان را افزایش می دهد. معصومان علیهمالسلام در این سیره ها می کوشند تا انگیزه درونی افراد را به یادگیری و علم آموزی افزایش دهند، به گونه ای که خود مشتاقانه به تحصیل علم بپردازند.
از سوی دیگر، تشویق ها و تکریم های معصومان علیهمالسلام برای اهل علم و دانش پژوهان، عامل دیگری در ایجاد انگیزه بیرونی در آنها بوده است. در این مورد نیز به ذکر یکی دو نمونه بسنده می کنیم:
راوی می گوید: به امام هادی علیهالسلام خبر رسید که فقیهی شیعی با یکی از ناصبی ها بحث کرده، و با دلیل او را محکوم و رسوا ساخته است. این مرد در حالی به مجلس امام وارد شد که تختی بزرگ برای بزرگان گذاشته بودند و امام در کنار آن تخت نشسته بود و در مقابل او نیز شمار بسیاری از علویان و بنی هاشم نشسته بودند. امام به استقبال این فقیه آمد و او را بر آن تخت نشاند. این امر بر بزرگان علوی و بنی هاشم گران آمد. علوی ها امام را بالاتر از آن می دانستند که از او گلایه کنند؛ امام بزرگ بنی هاشم عرض کرد: یابن رسول الله! چرا این گونه فردی عامی را بر بنی هاشم، از طالبی و عباسی، مقدم می داری؟ امام فرمود: آیا ندیدی کسانی را که بهره ای از کتاب (آسمانی) داشتند به سوی کتاب الهی دعوت شدند، تا در میان آنان داوری کند؛ سپس گروهی از آنان روی می گردانند، در حالی که (از قبول حق) اعراض دارند؟[15] آیا به داوری کتاب خدا راضی نیستند؟ عرض کردند: چرا راضی هستم! امام فرمود: آیا خداوند نمی فرماید: کسانی را که به آن ها علم داده شده است، درجات عظیمی می بخشد.[16] پس خدا راضی نیست، مگر این که عالم مومن بر مومن غیر عالم برتری داده شود؛ چنان که راضی نیست، مگر این که مومن بر غیر مومن برتری داده شود.[17]
در روایت دیگری از امام باقر علیهالسلام آمده است:پدرم – زین العابدین علیهالسلام – هر گاه به دانش پژوهان جوان برخورد می کرد، به آنان نزدیک می شد و می فرمود: آفرین بر شما! شما امانت داران علم هستید. امید است شما که اکنون کودکان این قوم هستید، در آینده بزرگان قومی دیگر باشید.[18]
در روایت دیگری چنین می خوانیم: عربی بادیه نشین نزد امام حسین علیهالسلام آمد و عرض کرد: یا بن رسول الله! دیه کاملی بر عهده من است و از پرداختن آن عاجزم. به خود گفتم از کریم ترین افراد در خواست کمک کنم، و کریم تر از اهل بیت رسول خدا نیافتم.
امام علیهالسلام فرمود: ای برادر عرب، سه سوال از تو می پرسم، اگر یکی را پاسخ گفتی، ثلث دیه را به تو می دهم اگر دو تا را پاسخ گفتی، دو ثلث دیه را می دهم و اگر همه را پاسخ گفتی، همه دیه را به تو می دهم.
اعرابی عرض کرد: یا بن رسول الله! آیا کسی چون تو که از اهل علم و شرفی، از کسی مثل من سوال می کند؟!
امام فرمود: آری؛ از جدم شنیدم که فرمود: نیکی به افراد باید به اندازه معرفتشان باشد.
اعرابی عرض کرد: از آنچه می خواهی بپرس، اگر پاسخ دادم که دادم و گرنه، از شما می آموزم و قدرتی نیست مگر از خدا.[19]
امام حسین علیهالسلام پرسش ها را مطرح کرد و اعرابی به همه آن ها جواب گفت؛ در نتیجه امام علیهالسلام انگشتر خود را با کیسه ای حاوی هزاران دینار به او داد و فرمود: دینارها را به طلبکاران بده و انگشتر را نیز در مخارج زندگی صرف کن.
این گونه بر خوردهای معصومان علیهمالسلام نیز باعث تشویق اصحاب به فراگیری علم، و تقویت انگیزه آنان می شد.
3. اصل کوشش
از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان (ع)، کوشش فعالیت یاد گیرنده است؛ یعنی کسی که می خواهد در مسائل علمی و دینی، عالم و دانشمند شود، باید خود در این زمینه فعال باشد، نه این که تنها منفعل و گیرنده باشد و منتظر بماند که معلم و استاد مطالب خود را بیان کند و او تنها گوشی باشد برای شنیدن و ضبط مطالب آن ها. فراگیر باید با انگیزه و فعال، در پی فراگیری علم باشد و در مسائل علمی و دینی کندوکاو کند، تا – دست کم – پرسش های لازم را فراهم آورد و از معلم و استاد، در پاسخ به پرسش های خویش کمک بگیرد.
این ویژگی در سیره معصومان (ع)، بیشتر در مورد کسانی است که قصد دارند عالم و دانشمند شوند، نه عموم مردم. درباره عموم مردم، سعی معصومان علیهمالسلام بر این بوده که مطالب لازم دینی را، در هر فرصتی، به آنان بیاموزند، اگر چه آنان خود کوششی در این زمینه نداشته باشند؛ زیرا آموزش مسائل دینی به مسلمانان، وظیفه عالمان دین، به ویژه معصومان (ع)، است؛ البته معصومان (ع)، اغلب در مورد عموم مردم نیز می کوشیدند تا به شیوه های گوناگونی توجه و انگیزه آنان را بر انگیزانند. راز این مطلب در این نهفته که عالم و دانشمند کسی است که علم را به فهم، عقل و قلب و با تمام وجود خود درک کند، نه این که تنها مطالبی را در ذهن و حافظه خود نگهداری کند. امام صادق علیهالسلام از حضرت علی علیهالسلام نقل فرموده که:… الا! لا خیر فی علم لیس فیه التفهم، الا! لا خیر فی قراءّه لیس فیها تدبر…[20] آگاه باشید! علمی که در آن فهم نباشد، خیری ندارد؛ آگاه باشید! علمی که در آن تدبر نباشد، خیری ندارد.
پیامبر اکرم (ص) فرمود: العلم علمان: علم فی القلب فذلک العلم النافع و علم فی اللسان فذلک حجّه علی العباد؛[21] علم دو قسم است: علمی که در نفس انسان رسوخ کرده است؛ پس این علم مفید می باشد و علمی که بر زبان است؛ پس این علم (در قیامت) حجت بر بندگان است.
علمی که در نفس رسوخ کرده، مانند چشمه ای است که همواره می جوشد؛ اما علمی که تنها در حافظه باشد، مانند منبع آبی است که تنها برای مدت کوتاهی آب دارد و زود فروکش می کند.
علی (ع)، در عبارتی دیگر، می فرماید: العلم علمان: مطبوع و مسموع و لا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع؛[22]دانش دو گونه است: دانشی که از درون انسان مایه و ریشه گرفته و دانشی که از دیگران شنیده شده و تنها در حافظه جای گرفته است. اگر قسم دوم نباشد، قسم اول سودمند نخواهد بود.
همچنین آن حضرت، در سخنی دیگر، علم را دارای وجه های متعدد می داند و علمی را که تنها بر زبان جاری و فهم نشده است، فروترین درجه و علمی را که در اعضا و جوارح نمایان شود، فراترین درجه علم می داند و می فرماید: اوضع العلم ما وقف علی اللسان و ارفعه ما ظهر فی الجوارح و الارکان.[23]
روشن است که بین فروترین و فراترین درجه در این میان، درجات متعدد دیگری وجود دارد که هر یک دارای مطلوبیت متفاوت است. از جمله علمی که به عقل و قلب درک شده باشد که در سخن پیامبر (ص) به آن اشاره شده بود و درجه مطلوبیت آن گر چه نسبتا بالا است ولی از علمی که در عمل نیز به کار گرفته شود پایین تر است و اگر این علم در عمل نیز جاری شود هم از عمق بیشتری برخوردار خواهد بود و هم ارزش کاربردی را دارد پس دارای مطلوبیتی بیش از مرحله قبل خواهد بود.
معصومان علیهمالسلام همواره می کوشیدند تا شاگردان خود را در کندوکاو در مسائل علمی وا دارند، گونه ای که – دست کم – پرسش را خود بیابند و پاسخ را از امام بشنوند؛ در این صورت پاسخ در برابر یک نیاز درونی است و فراگیر آن را بخوبی درک می کند و اگر اشکال و ابهامی نیز در این باره داشته باشد، با پرسش از امام آن را رفع کرده و علم را از مرحله سمع به مرحله فهم می رساند.
شیوه تدریس امام باقر و امام صادق علیهالسلام و به طور کلی همه معصومان (ع)، بدین گونه بود که همواره پرسش از سوی شاگردان و اصحاب بود و پاسخ از سوی ایشان. “عماد زاده ” در این باره می نویسد:
در مسجد پس از نماز، امام علیهالسلام رو به مردم می کرد و یا حلقه درس طوری بود که صدر و ذیل نداشت و امام علیهالسلام احتیاجات روز مردم را، که یک یک می پرسیدند، به آنان می آموخت و می فرمود: بپرسید هر چه می خواهید. هر یک از افراد، بر اساس مقتضای نیاز روحی و معنوی خود، یا بر حسب احتیاجات محیط زندگی و احکام دین، مسائلی می پرسیدند و امام به او پاسخ می داد و سایرین هم می شنیدند.[24]
البته گاهی معصومان علیهمالسلام حتی به مجرد شنیدن سوال اصحاب نیز سریع پاسخ نمی گفتند، بلکه تلاش می کردند تا پاسخ را نیز از خود پرسش کننده بشنوند و او در بحث در گیر کنند. به این سیره توجه کنید:
محمد بن منصور می گوید:از امام (باقر یا صادق علیهالسلام درباره آیه “و اذا فعلوا فاحشّه قالوا وجدنا علیها آبائنا و الله امرنا بها قل ان الله لا یامر بالفحشاء…”[25] پرسیدم، امام فرمود: آیا کسی را دیده ای که گمان کند خدا به زنا، شرب خمر و نظیر این محرمات امر کند؟ گفتم: خدا و ولیش بهتر می دانند؛ فرمود: این در مورد “ائمه جور” است که ادعا می کنند خدا آنان را به حکومت بر مردم امر کرده است و حال آن که خدا آنان را به چنین کاری امر نکرده است…[26]
در این سیره، افزون بر این که ابتدا پرسش از سوی شاگرد مطرح شد امام در پاسخ نیز او را شرکت داد تا خود فکر کند و در بحث درگیر شود.
پیامبر (ص) فرمود: تعلموا العلم فان تعلمه حسنّه و مدارسته تسبیح و البحث عنه جهاد…؛[27] علم بیاموزید؛ زیرا آموختن علم، حسنه و بحث و گفتگو از آن تسبیح و کاوش از آن جهاد و…است.؛ یعنی هر چه کوشش فراگیران در امر آموزش و یادگیری بیشتر شود، ارزش آن نیز افزایش می یابد؛ چنان که حسنه (کار نیک) خوب است، اما تسبیح خدا از آن بهتر و جهاد در راه خدا از آن دو نیز بهتر می باشد.
همچنین امام باقر علیهالسلام فرمود: اذا حدثتکم بشی ء فاسئلونی من کتاب الله؛[28] هر گاه مطلبی را برای شما بیان کردم، از دلیل آن در قرآن بپرسید.
البته پاسخ های معصومان علیهمالسلام نیز اغلب پاسخ های کلی و سر بسته بوده است، تا کسانی که استعداد، فهم، شوق و اشتیاق لازم را دارند، با طرح پرسش هایی دیگر، به عمق آن برسند. این پاسخ کلی نه از سر بخل است که آن ها خود بیشترین مذمت را نثار بخل علمی کرده اند، بلکه این کلی گویی از آن رو است که اولاً، به تدریج و مرحله به مرحله آموزش دهند و ثانیاً، کسانی که استعداد لازم را دارند و یا به علم علاقه دارند، به طرح پرسش و کنکاش بیشتر با امام، هم خود در کسب دانش دخیل باشند و هم به ژرفای مفاهیم علمی برسند؛ چرا که ارائه دانش به کسانی که استعداد و لیاقت آن را ندارند، افزون بر ضایع کردن علم، سبب گمراهی آنان نیز می شود. پیامبر(ص) فرمود: لا توتوا الحکمّه غیر اهلها فتظلموها و لا تمنعوها اهلها فتظلموهم؛[29]حکمت را به غیر اهلش ندهید که اگر چنین کنید، به حکمت ظلم کرده اید و آن را از اهلش دریغ مدارید که اگر چنین کنید، به آن شخص ظلم کرده اید؛ بنابراین، فعالیت و کوشش فراگیران دانش از اصول آموزشی معصومان علیهمالسلام محسوب می شود.
-
. منبع: نگرش بر آموزش با تاکید بر آموزشهای دینی، نویسنده: سید علی حسینی زاده، فرآوری: حمیدرضا صادقی. ↑
-
. عن علی علیهالسلام قال:الا اخبر کم بالفقیه حق الفقیه: من لم یرخص الناس فی معاصی الله و لم یقنطهم من رحمّه الله و لم یومنهم من مکر الله و لم یدع القرآن رغبّه عنه الی ما سواه… (بحف العقول، ص 201). ↑
-
. وسائل الشیعه، ج 4، ص 1095. ↑
-
. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 100. ↑
-
. عن ابی جعفر علیهالسلام قال: قال النبی (ص):ان خیارکم اولی النهی، قیل یا رسول الله! و من اولی النهی؟ قال: هم اولی الاخلاق الحسنّه و الاحلام الرزینّه و صلّه الارحام و البررّه بالامهات و الاباء و المتعاهدین للفقراء و الجیران و الیتامی و… الکافی، ج 2، ص 240. ↑
-
. سنن النبی، ص 356. ↑
-
. قال الاصبغ بن نباته: سمعت امیرالمومنین علیهالسلام یقول احدثکم بحدیث ینبغی لکل مسلم ان یعیه، ثم استقبل علینا فقال: ما عاقب الله عبدا مومنا فی هذه الدنیا الاکان اجود و امجد من ان یعود فی عقابه یوم القیامة. لا ستر الله علی عبد مومن فی هذه الدنیا و عفا عنه الاکان امجد و اجود اکرم من ان یعود فی عفوه یوم القیامة. تحف العقول، ص 213. ↑
-
. همان، ص 30. ↑
-
. همان، ص 144. ↑
-
. همان، ص 165. ↑
-
. سوره مبارکه لقمان، آیه13. ↑
-
. عن ابی هریرة، ان النبی (ص) دخل المسجد فدخل رجل فصلی، ثم جاء فسلم علی النبی (ص) فرد النبی (ص) علیه السلام، فقال: ارجع فصل فانک لم تصل! فصلی ثم جاء فسلم علی النبی (ص) فقال: ارجع فصل فانک لم تصل، ثلاثا؛ فقال: و الذی بعثک بالحق فما احسن غیره، فعلمنی! قال: اذا قمت الی الصلاّه فکبر… صحیح بخاری، ج 1، ص 192. ↑
-
. تحف العقول، ص 196. ↑
-
. بحارالانوار، ج 2، ص 153. ↑
-
. سوره مبارکه آل عمران، آیه23. ↑
-
. سوره مبارکه مجادله، آیه11. ↑
-
. قال الراوی:انه اتصل به علیهالسلام ان رجلا من فقهاء شیعته کلم بعض النصاب فافحمه بحجته، حتی ابان عن فضیحته، فدخل علی علی بن محمد علیهالسلام و فی صدر مجلسه دست عظیم منصوب و هو قاعد خارج الدست، و بحضرته خلق (کثیر) من العلویین و بنی هاشم فمازال یرفعه حتی اجلسه فی ذلک الدست و اقبل علیه، فاشتد ذلک علی اولئک الاشراف. فاما العلویّه فاجلوه عن العتاب، و اما الهاشمیون فقال له شیخهم: یا بن رسول الله! هکذا توثر عامیا علی سادات بنی هاشم من الطالبیین و العباسیین؟ فقال (ع): ایاکم و ان تکونوا من الذین قال الله تعالی فیهم: “الم تری الی الذین اوتوا نصیبا من الکتاب یدعون الی کتاب الله لیحکم بینهم ثم یتولی فریق منهم و هم معرضون. “اترضون بکتاب الله حکما؟ قالوا: بلی، قال: الیس الله یقول: “یا ایها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا الی قوله و الذین اوتوا العلم درجات.” فلم یرض للعالم المومن الا ان یرفع علی المومن غیر العالم، کما لم یرض للمومن الا ان یرفع علی من لیس بمومن. مستدرک الوسائل، ج 9، ص 52. ↑
-
. الدر النظیم، ص 181؛ به نقل از: حیاّه الامام محمد الباقر (ع)، ج 1، ص 37. ↑
-
. جاء اعرابی الی الحسین علیهالسلام فقال: یا بن رسول الله قد ضمنت دیّه کاملّه و عجزت عن ادائها، فقلا فی نفسی: اسال اکرم الناس، و ما رایت اکرم من اهل بیت رسول الله (ص). فقال الحسین (ع): یا اخا العرب! اسالک عن ثلاث مسائل، فان اجبت عن واحدّه اعطیک ثلث المال و ان اجبت عن اثنین اعطیتک ثلثی المال و ان اجبت عن الکل اعطیتک الکل. فقال الاعرابی: یا بن رسول الله! امثلک یسال عن مثلی و انت من اهل العلم و الشرف؟ فقال الحسین (ع): بلی؛ سمعت جدی رسول الله (ص) یقول: المعرف بقدر المعرفة. فقال الاعرابی سل عما بدالک، فان اجبت و الا تعلمت منک و لا قوّه الا بالله. فقال الحسین (ع)… بحارالانوار، ج 44، ص 196. ↑
-
. بحار الانوار، ج 2، ص 28. ↑
-
. همان، ص 37. ↑
-
. نهج البلاغه، حکمت 338. ↑
-
. همان، حکمت 92. ↑
-
. زندگی معلم کبیر، امام جعفر صادق (ع)، ج 2، ص 99. ↑
-
. سوره مبارکه اعراف، آیه28. ↑
-
. عن محمد بن منصور قال: سالته عن قول الله، عز وجل: “و اذا فعلوا فاحشّه قالوا وجدنا علیه آبائنا و الله امرنا بها، قل ان الله لا یامر بلفحشاء اتقولون علی الله ما لا تعلمون. قال: فقال: هل رایت احدا زعم ان الله امر بالزنا و شرب الخمر او شی ء من هذه المحارم؟! فقلت: لا. فقال: ما هذه الفاحشّه التی یدعون ان الله امرهم بها؟ قلت: الله اعلم و ولیه. قال: فان هذا فی ائمّه الجور ادعوا ان الله امرهم بالائتمام بقوم لم یامرهم الله بالائتمام بهم فرد الله ذلک علیهم فاخبر انهم قد قالوا علیه الکذب و سمی ذلک علیهم فاخبر انهم قد قالوا علیه الکذب و سمی ذلک منهم فاحشتة. الکافی، ج 1، ص373. ↑
-
. تحف العقول، ص 28. ↑
-
. الکافی، ج 1، ص 60. ↑
-
. بحارالا نوار، ج 2، ص 78. ↑