سخن حضرت صادق علیه‌السلام با طالبان علم

تصویر سردبیر

سردبیر

سردبیر

آنچه خواهید خواند...

/ 5. تعداد رای:

برای ثبت امتیاز، اولین نفر باشید.

حضرت صادق علیه‌السّلام نكات كلیدی علم‌آموزی را به تفصیل در گفتاری بیان نموده و می‌فرمایند:‌ اینها توصیه من برای كسانی‌است كه قصد حركت به‌سوی حقیقت را دارند. به نظر شما حضرت چه توصیه‌هایی برای طالبین علم دارند؟ آیا نام روایت “عِنوان بصری” را شنیده‌اید؟ مرحوم آیه‌الله حاج سیدعلی قاضی طباطبایی قدّس‌سرّه كه از مجتهدین و اساتید مبرّز علم و عمل و استاد مرحوم علامه طباطبایی قدّس‌سرّه بودند، شاگردان خود را به شرط التزام به این روایت می‌پذیرفتند. متن و ترجمه روایت را در زیر ملاحظه كنید و در یك صفحه پیام روایت را به زبان خود بنویسید، سپس در انتهای كتاب با استفاده از آموخته‌های خود از كتاب، شرحی دیگر در چهار صفحه بر آن بنویسید و تفاوت دید و سطح آگاهی خود را با مقایسه دو نوشته بسنجید.

روایت “عِنوان بصری”

عَنْ عِنْوَانِ الْبَصْرِی؛ وَ كَانَ شَیخًا كَبِیرًا قَدْ أَتَی‌ عَلَیهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَهْْ. قَالَ: كُنْتُ أَخْتَلِفُ إلَی‌ مَالِكِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ. فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصّادق علیه‌السّلام الْمَدِینَهَْْ اخْتَلَفْتُ إلَیهِ ، وَ أَحْبَبْتُ أَنْ ءَاخُذَ عَنْهُ كَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِكٍ. فَقَالَ لِی‌ یوْمًا: إنِّی‌ رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِكَ لِی‌ أَوْرَادٌ فِی‌ كُلِّ سَاعَهْْ مِنْ ءَانَآءِ اللَیلِ وَ النَّهَارِ، فَلاَ تَشْغَلْنِی‌ عَنْ وِرْدِی‌! وَ خُذْ عَنْ مَالِكٍ وَ اخْتَلِفْ إلَیهِ كَمَا كُنْتَ تَخْتَلِفُ إلَیهِ. فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِكَ ، وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ ، وَ قُلْتُ فِی‌ نَفْسِی‌: لَوْ تَفَرَّسَ فِی خَیرًا لَمَا زَجَرَنِی‌ عَنِ الاِخْتِلاَفِ إلَیهِ وَ الاْخْذِ عَنْهُ. فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمْتُ عَلَیهِ ، ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إلَی‌ الرَّوْضَهِْْ وَ صَلَّیتُ فِیهَا رَكْعَتَینِ وَ قُلْتُ: أَسْأَلُكَ یا اللَهُ یا اللَهُ ! أَنْ تَعْطِفَ عَلَی قَلْبَ جَعْفَرٍ ، وَ تَرْزُقَنِی‌ مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی‌ بِهِ إلَی‌ صِرَاطِكَ الْمُسْتَقِیمِ ! وَ رَجَعْتُ إلَی‌ دَارِی‌ مُغْتَمًّا وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إلَی‌ مَالِكِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی‌ مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ. فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی‌ إلاَّ إلَی‌ الصَّلَوهِْْ الْمَكْتُوبَهِْْ ، حَتَّی‌ عِیلَ صَبْرِی‌. فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی‌ تَنَعَّلْتُ وَتَرَدَّیتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَرًا ، وَ كَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیتُ الْعَصْرَ. فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیهِ ، فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ: مَاحَاجَتُكَ؟! فَقُلْتُ: السَّلاَمُ عَلَی‌ الشَّرِیفِ. فَقَالَ: هُوَ قَآئِمٌ فِی‌ مُصَلاَّهُ. فَجَلَسْتُ بِحِذَآءِ بَابِهِ. فَمَا لَبِثْتُ إلاَّ یسِیرًا إذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ: ادْخُلْ عَلَی‌ بَرَكَهِْْ اللَهِ. فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیهِ. فَرَدَّ السَّلاَمَ وَ قَالَ: اجْلِسْ ! غَفَرَ اللَهُ لَكَ ! فَجَلَسْتُ ، فَأَطْرَقَ مَلِیا ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ، وَ قَالَ: أَبُو مَنْ؟! قُلْتُ: أَبُو عَبْدِاللَهِ ! قَالَ: ثَبَّتَ اللَهُ كُنْیتَكَ وَ وَفَّقَكَ یا أَبَا عَبْدِاللَهِ ! مَا مَسْأَلَتُكَ؟! فَقُلْتُ فِی‌ نَفْسِی‌: لَوْ لَمْ یكُنْ لِی‌ مِنْ زِیارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیرُ هَذَا الدُّعَآءِ لَكَانَ كَثِیرًا. ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ: مَا مَسْأَلَتُكَ؟! فَقُلْتُ: سَأَلْتُ اللَهَ أَنْ یعْطِفَ قَلْبَكَ عَلَی ، وَ یرْزُقَنِی‌ مِنْ عِلْمِكَ. وَ أَرْجُو أَنَّ اللَهَ تَعَالَی‌ أَجَابَنِی‌ فِی‌ الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ. فَقَالَ : یا أَبَا عَبْدِاللَهِ! لَیسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ؛ إنَّمَا هُوَ نُورٌ یقَعُ فِی‌ قَلْبِ مَنْ یرِیدُ اللَهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی‌ أَنْ یهْدِیهُ. فَإنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلاً فِی‌ نَفْسِكَ حَقِیقَهَْْ الْعُبُودِیه ، وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ ، وَ اسْتَفْهِم، اللَهُ یفْهِمُكَ! قُلْتُ: یا شَرِیفُ ! فَقَالَ: قُلْ: یا أَبَا عَبْدِاللَهِ ! قُلْتُ: یا أَبَا عَبْدِاللَهِ ! مَا حَقِیقَهُْْ الْعُبُودِیهِْْ؟! قَالَ: ثَلاَثَهُْْ أَشْیآءَ: أَنْ لاَ یرَی‌ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَهُ مِلْكًا ، لاِنَّ الْعَبِیدَ لاَ یكُونُ لَهُمْ مِلْكٌ ، یرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَهِ ، یضَعُونَهُ حَیثُ أَمَرَهُمُ اللَهُ بِهِ؛ وَ لاَ یدَبِّرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیرًا؛ وَ جُمْلَهُْْ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَی‌ بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ. فَإذَا لَمْ یرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَهُ تَعَالَی‌ مِلْكًا هَانَ عَلَیهِ الاْءنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَی‌ أَنْ ینْفِقَ فِیهِ؛ وَ إذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَی‌ مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیهِ مَصَآئِبُ الدُّنْیا؛ وَ إذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَی‌ وَ نَهَاهُ ، لاَیتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إلَی‌ الْمِرَآءِ وَ الْمُبَاهَاهِْْ مَعَ النَّاسِ. فَإذَا أَكْرَمَ اللَهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلاَثَهِْْ هَانَ عَلَیهِ الدُّنْیا ، وَ إبْلِیسُ ، وَ الْخَلْقُ. وَ لاَ یطْلُبُ الدُّنْیا تَكَاثُرًا وَ تَفَاخُرًا ، وَ لاَ یطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزًّا وَ عُلُوًّا ، وَ لاَ یدَعُ أَیامَهُ بَاطِلاً. فَهَذَا اوّل دَرَجَهِْْ التُّقَی‌. قَالَ اللَهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی‌: تِلْكَ الدَّارُ ا لاْ خِرَهُْْ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی‌ الاْرْضِ وَ لاَ فَسَادًا وَ الْعَـاقِبَهُْْ لِلْمُتَّقِینَ. قُلْتُ: یا أَبَا عَبْدِاللَهِ ! أَوْصِنِی‌ ! قَالَ: أُوصِیكَ بِتِسْعَهِْْ أَشْیآءَ ، فَإنَّهَا وَصِیتِی‌ لِمُرِیدِی‌ الطَّرِیقِ إلَی‌ اللَهِ تَعَالَی‌ ، وَ اللَهَ أَسْأَلُ أَنْ یوَفِّقَكَ لاِسْتِعْمَالِهِ.ثَلاَثَهٌْْ مِنْهَا فِی‌ رِیاضَهِْْ النَّفْسِ، وَ ثَلاَثَهٌْْ مِنْهَا فِی‌ الْحِلْمِ، وَ ثَلاَثَهٌْْ مِنْهَا فِی‌ الْعِلْمِ. فَاحْفَظْهَا، وَ إیاكَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا! قَالَ عُِنْوَانٌ: فَفَرَّغْتُ قَلْبِی‌ لَهُ. فَقَالَ: أَمَّا اللَوَاتِی‌ فِی‌ الرِّیاضَهِْْ: فَإیاكَ أَنْ تَأْكُلَ مَا لاَ تَشْتَهِیهِ ، فَإنَّهُ یورِثُ الْحَمَاقَهَْْ وَ الْبَلَهَ؛ وَ لاَ تَأْكُلْ إلاَّ عِنْدَ الْجُوعِ؛ وَ إذَا أَكَلْتَ فَكُلْ حَلاَلاً وَ سَمِّ اللَهَ وَ اذْكُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیهِ وَ ءَالِهِ: مَا مَلاَ ءَادَمِی وِعَآءًا شَرًّا مِنْ بَطْنِهِ؛ فَإنْ كَانَ وَ لاَبُدَّ فَثُلْثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلْثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلْثٌ لِنَفَسِهِ. وَ أَمَّا اللَوَاتِی‌ فِی‌ الْحِلْمِ: فَمَنْ قَالَ لَكَ: إنْ قُلْتَ وَاحِدَهًْْ سَمِعْتَ عَشْرًا فَقُلْ: إنْ قُلْتَ عَشْرًا لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَهًْْ ! وَ مَنْ شَتَمَكَ فَقُلْ لَهُ: إنْ كُنْتَ صَادِقًا فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَهَ أَنْ یغْفِرَلِی‌؛ وَ إنْ كُنْتَ كَاذِبًا فِیمَا تَقُولُ فَاللَهَ أَسْأَلُ أَنْ یغْفِرَ لَكَ. وَ مَنْ وَعَدَكَ بِالْخَنَی‌ فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَهِْْ وَ الرَّعَآءِ. وَ أَمَّا اللَوَاتِی‌ فِی‌ الْعِلْمِ: فَاسْأَلِ الْعُلَمَآءَ مَا جَهِلْتَ ، وَ إیاكَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتًا وَ تَجْرِبَهًْْ؛ وَ إیاكَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیكَ شَیئًا ، وَ خُذْ بِالاِحْتِیاطِ فِی‌ جَمِیعِ مَا تَجِدُ إلَیهِ سَبِیلاً؛ وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیا هَرَبَكَ مِنَ الاْسَدِ ، وَ لاَ تَجْعَلْ رَقَبَتَكَ لِلنَّاسِ جِسْرًا ! قُمْ عَنِّی‌ یا أَبَا عَبْدِاللَهِ ! فَقَدْ نَصَحْتُ لَكَ؛ وَ لاَ تُفْسِدْ عَلَی وِرْدِی‌؛ فَإنِّی‌ امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی‌. وَ السَّلاَمُ عَلَی‌ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی‌.[1]

ترجمه:

“عنوان بصری” كه پیرمردی 94 ساله است می‌گوید: من با “مالك بن اَنَس” كه یكی از علماء چهارگانه از عامّه بود رفت و آمد داشتم، وقتی حضرت صادق علیه‌السّلام به مدینه تشریف آوردند به خدمت ایشان هم می‌رسیدم و همان‌طور كه از “مالك” سؤال می‌پرسیدم از ایشان هم سوالاتی می‌كردم. روزی به من فرمودند: من مجال ندارم و گرفتارم و در ضمن اذكاری هم برای هر یك از ساعات شبانه‌روز دارم و فرصت پاسخگویی به شما را ندارم، تو كه با “مالك بن انس” رفت و آمد داری برو و سؤالات خود را از او بپرس.”عنوان” ادامه می‌دهد: من از كلام حضرت اندوهگین شدم و از خدمتشان بیرون آمدم و با خود گفتم: اگر قابلیتی در من تشخیص می‌داد مرا از خود دور نمی‌كرد و سؤالاتم را پاسخ می‌داد؛ به مسجد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله رفتم و زیارت كردم و فردای آن روز نیز دوباره به مسجد رفتم و دو ركعت نماز خواندم و به خداوند عرضه داشتم كه: خدایا از تو می‌خواهم كه نظر لطف حضرت صادق علیه‌السلام را به سوی من بازگردانی و از علوم او، حقایقی را كه بتوانم به‌سوی راه مستقیم تو حركت كنم نصیب من گردانی.

اندوهگین به خانه بازگشتم و به خاطر محبتی كه از حضرت صادق علیه‌السلام در قلب من جای گرفته بود دیگر سراغ “مالك بن انس” نرفتم. خانه‌نشین شدم و جز برای نمازهای پنجگانه از خانه خارج نشدم تا اینكه صبرم تمام شد، یك روز بعد از ظهر لباس پوشیدم و به سوی خانه حضرت صادق علیه‌السلام به راه افتادم. به خانه حضرت رسیدم و اجازه ورود خواستم، خدمتكار حضرت آمد و پرسید چه كار دارید؟ گفتم: می‌خواستم خدمت حضرت برسم. گفت: حضرت مشغول نماز هستند. من همانجا نشستم، طولی نكشید كه خدمتكار آمد و گفت: با لطف و عنایت الهی وارد شوید. وارد شدم، سلام كردم، حضرت پاسخ دادند و فرمودند: بنشین، لطف خدا بر تو باد. من نشستم؛ حضرت مدّتی سر به زیر انداختند سپس سربلند كردند و فرمودند: اسم شما چیست؟ عرض كردم: ابوعبدالله، فرمودند: خداوند همیشه تو را بنده خود قرار دهد و موفّق كند، چه فرمایشی دارید؟ من به خودم گفتم: اگر از این ملاقات چیزی بیشتر از همین دعا به دستم نمی‌آمد از سرم هم زیاد بود. حضرت دوباره سربلند كردند و گفتند: چه فرمایشی دارید؟

عرض كردم: من از خدا خواستم كه نظر لطف شما را نسبت به من جلب كند و مرا از علوم شما بهره‌مند سازد و امیدوارم كه خداوند خواسته مرا اجابت كرده باشد.

حضرت شروع به صحبت كرده، فرمودند:

ابوعبدالله! علم فقط با آموختن به دست نمی‌آید، حقیقتِ علم نوری است كه در قلب قرار می‌گیرد، قلب كسی كه خداوند بخواهد او را هدایت كند؛ پس اگر دنبال علم هستی ابتدا باید حقیقت بندگی را در خودت ایجاد كنی و علم را به كار ببری و اهل سؤال و جستجو باشی، در این صورت خداوند به تو حقایق را خواهد فهماند.

“عنوان بصری” می‌گوید: قصد پرسیدن سوالی را داشتم عرض كردم:‌ای بزرگوار! ، حضرت فرمودند: مرا با نام صدا كن، من گفتم: یا اباعبدالله، حقیقت عبودیت چیست؟ حضرت فرمودند:

كسی به حقیقت عبودیت رسیده است كه سه ملاك و شاخصه زیر را داشته باشد:

  1. نسبت به امكاناتی كه خداوند در اختیار او قرار داده است احساس مالكیت و استقلال نكند، زیرا بندگانی كه خود را مالك نمی‌بینند، تمام امكاناتی را كه در اختیار دارند مربوط و متعلق به خدا می‌بینند و آنها را هر جایی كه خداوند اراده كرده باشد قرار می‌دهند.
  2. طبق سلیقه و دلخواه برای خود برنامه‌ریزی نمی‌كند.
  3. تمام مشغولیت‌های او در راه انجام وظایفی است كه خداوند برای او تعیین كرده است.

نتیجه این سه خصوصیت این‌گونه است كه:

  1. وقتی بنده‌ای خود را مالك امكانات ندید، بخشش و در اختیار دیگران قرار دادن برای او آسان می‌شود.

اگر برنامه‌ریزی زندگی خود را براساس نظر خداوند انجام داد و امور را به خداوند سپرد، مشكلات زندگی برای او آسان می‌شود.

و وقتی تمام ذكر و فكر او انجام وظیفه الهی بود، فرصتی برای درگیری با دیگران و فخرفروشی پیدا نخواهد كرد.

نتیجه این‌كه: وقتی خداوند به بنده‌ای این سه حالت را عنایت كرد، دنیا و شیطان و مردم، ذهن و قلب او را مشغول نخواهد كرد، با انگیزه مال‌اندوزی و فخرفروشی به زندگی دنیایی نمی‌پردازد، چشم به امكانات دیگران ندارد تا نردبان ترقی او شوند، عمر خود را به كارهای بیهوده صرف نمی‌كند. این اوّلین درجه تقوی است، خداوند در قرآن می‌فرماید:

“زندگی ابدی با تمام عظمتش را اختصاص به كسانی داده‌ایم كه به دنبال برتری و فساد نیستند و البته كه پیروزی نهایی با اهل تقوی است”.

“عنوان بصری” ادامه می‌دهد كه: به حضرت عرض كردم: توصیه‌هایی بفرمایید؛ حضرت فرمود:

9 سفارش برای تو و هر كسی كه دنبال حركت به سوی خدا است دارم و از خداوند می‌خواهم كه تو را موفّق كند تا آنها را به كار ببری. سه سفارش از این 9 سفارش مربوط به جلوگیری از هوای نفس است و سه سفارش مربوط به بردباری است و سه سفارش دیگر مربوط به علم است، با دقّت این سفارشات را نگهداری كن و مبادا در انجام آنها كوتاهی كنی.

“عنوان بصری” می‌گوید: خدمت حضرت عرض كردم: تمام وجودم برای شنیدن و عمل به سفارشات شما آماده است، حضرت شروع به بیان سفارشات نمودند:

توصیه‌های مربوط به جلوگیری از هوای نفس:

  1. چیزی كه میل به خوردن آن را نداری نخور زیرا زمینه‌ساز احمقی و نابخردی است.
  2. تا گرسنه نشده‌ای غذا نخور.
  3. وقتی می‌خواهی غذا بخوری غذای حلال بخور و نام خدا را ببر و گفتار حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله را به یاد بیاور كه فرمود: “انسان ظرفی بدتر از شكمش را پر نكرده است اما چون ناچار به رسیدگی به آن است پس طبق این برنامه باشد كه: یك‌سوم برای غذا، یك‌سوم برای آب و یك‌سوم برای نَفَس”.

توصیه‌های مربوط به بردباری:

  1. در مواقع نزاع و اختلاف، اگر كسی به تو گفت “هر حرفی كه بزنی, ده برابر جواب خواهم داد”؛ تو به او بگو “به جای یك حرف اگر ده حرف هم به من بگویی حتی یك كلمه در جواب نخواهی شنید.”
  2. هر كس به تو ناسزا گفت تو به او بگو: اگر حرف تو درست باشد و من لایق این ناسزا باشم از خداوند می‌خواهم كه مرا ببخشد و اگر حرف تو نادرست باشد از خداوند می‌خواهم كه تو را ببخشد.
  3. هر كس تو را تهدید كرد تو با او به خیرخواهی و ملاحظه رفتار كن.

توصیه‌های مربوط به علم:

  1. آنچه نمی‌دانی از اهل علم بپرس و به هیچ وجه با انگیزه امتحان كردن و ارزیابی از آنها نپرس.
  2. به هیچ وجه طبق سلیقه و دلخواه خود عمل نكن و در تمام نقاط و جوانب زندگی بادقّت و محاسبه عمل كن و ضررهای احتمالی را در نظر بگیر.
  3. همان‌طور كه از شیر فرار می‌كنی از نظر دادن برای دیگران و تعیین تكلیف برای آنها فرار كن و خودت را پلی برای عبور دیگران قرار مده.

“عنوان” در انتهاء می‌گوید: حضرت به من فرمودند:

ابوعبدالله! می‌توانی بروی؛ آنچه باید می‌گفتم گفته شد، من دیگر مجال ندارم، وقت ذكرِ من است و من به برنامه‌های خود مقید هستم، تمام مراتب سلام و سلامت خداوند بر كسی باد كه به دنبال هدایت می‌رود.

به عبارات زیر در توصیف روایت “عنوان بصری” دقّت كنید:

“مرحوم قاضی رحمه‌الله‌علیه برای گذشتن از نفس امّاره و خواهش‌های مادّی و طبعی و شهَوی و غضبی كه غالباً از كینه و حرص و شهوت و غضب و زیاده روی در تلذّذات برمی‌خیزد، روایت عنوان بصری را دستور می‌دادند به شاگردان و مریدان سیر و سلوك الی الله تا آن را بنویسند و بدان عمل كنند. یعنی یك دستور اساسی و مهم، عمل طبق مضمون این روایت بود و علاوه بر این می‌فرمودند باید آن را در جیب خود داشته باشید و هفته‌ای یكی دوبار آن را مطالعه نمایید. این روایت بسیار مهم است.”[2]

  1. بحارالأنوار ج: 1 ص: 225

  2. “روح مجرّد، يادنامه موحّد عظيم و عارف كبير حاج سيّد هاشم موسوي حداد”؛ تأليف مرحوم علامه آيه الله حاج سّيد محمّدحسين حسيني طهراني قدّس‌سرّه ص 176؛ انتشارات علّامه‌طباطبايي1421

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: محتوا محافظت شده است!!