آموزش تفکر، نقطه شروع حرکت به سمت تفکرمحوری

تصویر سردبیر

سردبیر

سردبیر

آنچه خواهید خواند...

/ 5. تعداد رای:

برای ثبت امتیاز، اولین نفر باشید.

چکیده

تفقّه در دین، کشف «چگونگی حرکت در شبکه هستی» از گزاره‌های دین است که باید با مدیریت معادلات وجودی، انسان را به سمت اتصال به ابدیت حرکت دهد.

عدم تحققِ مطلوبِ این معنا در وضع موجود حوزه‌های علمیه، خودش را در عدم رفع معضلات و مشکلات زندگی فردی و جمعی توسط طلاب نشان داده است.

به نظر می‌رسد منشأ این مسأله، عدم تأکید بر فهم کاربردی در هدف‌گذاری‌های آموزشی – پژوهشی حوزه باشد.

برای حل این مسأله پیشنهاد می‌شود روش تحقیق مبتنی بر آموزش «فرآیند قدم به قدم تفکر» در فضای حوزه پُررنگ شده، روش تدریس نیز به «آموزش پژوهش محور» ارتقا پیدا کند.

کلیدواژه

آموزش تفکر، مراتب فهم، فهم کاربردی، تفکر خودآگاه، فرآیند تفکر

”و ما كانَ المُؤمِنونَ لِيَنفِروا كافَّه فَلَولا نَفَرَ مِن كلِّ فِرقَه مِّنهُم طائِفَه لِيَتَفَقَّهوا في الدِّينِ و لِيُنذِروا قَومَهُم إذا رَجَعوا إلَيهم لَعَلَّهُم يحذَرونَ‏“[1]

پیش‌نیاز بحث

  • وظیفه سربازان امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف، تفقّه در دین است به طوری که بتوانند انذار کنند به طوری که زمینه‌ساز حذرکردن مردم شود.
  • تفقّه، فهم همه‌جانبه محیط بر موضوع است.
  • فهم، کشف روابط است.
  • دین برنامه (= چگونگی حرکت) خداوند برای حرکت در شبکه هستی (= شبکه معادلات وجودی) به سمت اتصال به ابدیّت است.
  • معادلات وجودی، یعنی کمّیّت، کیفیّت، جهت، زمان، مکان و رتبه اثرگذاری و اثرپذیری موجودات بر یکدیگر است به طوری که منجر به حرکت به سمت هدف خاصی بشود.
  • بنابراین فهم دین، یعنی کشف چگونگی حرکت در شبکه معادلات وجودی به سمت اتصال به ابدیت.

بدنه بحث[2]

وضع موجود حوزه‌های علمیه

اگر دین برنامه خداوند برای زندگی بشر است و اگر زندگی بشر ابعاد فردی و جمعی دارد و اگر برای رسیدن به هدف دین، تمام این ابعاد باید مدیریت شود، آنگاه باید برنامه دین برای تمام این ابعاد را فهمید و ارائه کرد به طوری که بتواند زندگی فردی و اجتماعی بشر را تنظیم کند. و اگر دین به این صورت ارائه نشود، انسان به سمت برنامه‌های رقیب کشیده خواهد شد.

طلاب، تلاش علمی زیادی می‌کنند؛ کتاب‌های زیادی خوانده می‌شود، مباحثات پُر شوری انجام می‌شود، طلاب به طور مرتب ارزشیابی تحصیلی می‌شوند و بر اساس آن ارزش‌گذاری علمی صورت می‌گیرد اما اثربخشی این مطالب در رفع معضلات و مشکلات زندگی خودشان و دیگران کمتر دیده می‌شود.

مثلاً بعد از گذشت 33 سال از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در ایران، هنوز حتی یک سیستم اجتماعی بر اساس مبانی اسلامی طراحی نشده است!!! و بعید می‌دانم که طلاب محترم منتظر باشند که کسی خارج از حوزه‌های علمیه بتواند این کار را انجام دهد!

وضع مطلوب حوزه‌های علمیه

در حوزه مطلوب طلاب علوم و معارف اسلام نه تنها نسبت به گزاره‌های دینی اطلاع دارند بلکه می‌توانند از آنها در عمل برای حل مسائل و مشکلات و ارتقاء کیفیت زندگی فردی و اجتماعی استفاده کنند.

به همین خاطر فضای عمومی جامعه برای بهبود کیفیت زندگی و رفع مشکلاتشان، و سازمانها برای بهبود کیفیت سازمان و رفتارهای سازمانیشان، طلاب علوم دینی را به عنوان مشاوران برتر خود انتخاب می‌کنند؛ چرا که برتری آنها در حل مسأله را لمس کرده‌اند.

فاصله وضع موجود با وضع مطلوب (مسئله بحث)

آنچه فاصله اصلی بین وضع موجود و وضع مطلوب حوزه‌های علمیه در ساحت آموزشی و پژوهشی است، فاصله بین دانایی‌محوری و مهارت‌محوری است.

«دانایی‌محوری» ناشی از «حافظه‌ای» بودن اهداف آموزشی – پژوهشی است که اگر بخواهد به مهارت‌محوری ارتقاء پیدا کند باید هدف‌گذاری در فضای آموزشی – پژوهشی حوزه‌های علمیه به سطح «فهم کاربردی» تعالی پیدا کند.

بنابراین مسأله‌ای که در این نوشتار با آن مواجه هستیم از این قرار است:

چگونه می‌توانیم اهداف آموزشی – پژوهشی حوزه‌های علمیه را از سطح «فهم حافظه‌ای» به سطح «فهم کاربردی» تعالی بخشیم؟

برای پاسخ به چگونگی این مهم، ابتدا باید چیستی «فهم حافظه‌ای» و «فهم کاربردی» را بررسی کنیم.

بنابراین مباحث بعدی را در دو فصل تقدیم می‌کنیم:

فصل اول: سطوح فهم و ادراک

فصل دوم: چگونگی تعالی به «فهم کاربردی»

فصل اول: سطوح فهم و ادراک

بر اساس آنچه از تعاریف لغت‌شناسان به دست می‌آید به نظر می‌رسد: فهم، حاصل عملياتي است كه ذهن بر روي داده‌هايش انجام مي‌دهد، و علم اعم است از فهم و تصاويري كه ذهن در ابتدا دريافت مي‌كند.[3]

عملیاتی که ذهن می‌تواند بر روی داده‌هایش انجام دهد به کمک عملگرهای زیر است:[4]

  1. مقایسه: دو تصوير يا دو مفهوم با هم مقايسه مي‌شوند و نتيجه گرفته مي‌شود كه اين دو با هم مشابه يا مغاير هستند و نقاط تشابه و يا تغاير آنها مشخص مي‌شود.
  2. تجزیه: يك تصوير يا يك مفهوم به اجزاء تشكيل‌دهنده‌اش تجزيه مي‌شود و هر جزء آن، تصوير يا مفهومي جديد را ايجاد مي‌كند.
  3. ترکیب: چند تصوير يا مفهوم در كنار يكديگر قرار مي‌گيرند و با تكميل يكديگر، تصوير يا مفهومي ‌جديد را ايجاد مي‌كنند.
  4. انتزاع: چند تصوير يا مفهوم مركب در كنار يكديگر قرار گرفته و از زاويه ديد جديد مورد نظر قرار مي‌گيرند؛ بدين معنا كه نقاط اختلاف و تفاوت كنار گذاشته شده و در نتيجه مشتركات آنها به دست مي‌آيد امّا نه در قالب يك تصوير، بلكه ارتقاء و تعالي به يك مفهوم جديد.

تمام فعاليت‌هاي فوق در حقيقت يك عملكرد بيشتر نيستند:

«کشف رابطه‌ها»[5]

بنابراین «فهم» حاصل عملکرد ذهن در کشف رابطه‌هاست.

اکنون باید دید که کشف رابطه‌ها توسط ذهن، سبب ایجاد چه مراتب و لایه‌هایی از «فهم» می‌شود؟ و شاخصه هر کدام از لایه‌های فهم چیست؟

«مراتب و لایه‌های فهم + شاخصه آنها»

0- تصور اولیه:

ادراك در اين لايه عبارت است از توانايي تصور و به يادآوردن اطلاعات. به اين وضعيت، يادگيري طوطي‌وار هم گفته مي‌شود.

مثلاً سؤال‌هايي مانند: نام كتاب‌هاي علامه طباطبايي رحمه الله چيست؟ بعثت پيامبر اسلام صلّي الله عليه وآله وسلّم در چه تاريخي بود؟ جنگ‌هاي صليبي در كجا واقع شد؟ سؤال از محفوظات است.

حافظه را براي زندگي (تنظيم ارتباطات) و حركت به سوي هدف لازم داريم بنابراين محتويات آن بايد با توجّه به هدف و نيازهاي زندگي انتخاب شوند. انباشتن حافظه از هرگونه ديدني و شنيدني، موجب تضعيف نيروهاي آن و تضعيف قواي فكري خواهد شد.

1- فهم اولیه:

این لایه از فهم عبارت است از بررسی اجزاء یک تصویر (مثلاً: موضوع و محمول در گزاره‌ها؛ واحدهای صوتی در شنیده‌ها؛ اجزاء تصویری در یک عکس؛ و …) برای کشف ارتباط میان آن اجزاء.

2- فهم کاربردی:

پس از آنکه ارتباط میان اجزاء یک واحد اطلاعاتی را کشف کردیم، به سراغ آثار و لوازم آن می‌رویم.

کشف ارتباط یک واحد اطلاعاتی با آثار و لوازم و کارکردهایش، فهم کاربردی را رقم می‌زند.

جمله «اين مطلب به چه درد مي‌خورد؟» را بارها شنيده‌ايم.

چرا مردم دنبال فايده مطالب هستند؟ چرا به علم محض اكتفا نمي‌كنند؟

چون علم براي زندگي است. ما مي‌آموزيم، تا نیازها و نواقص خود را برطرف کنیم تا روحمان از محدوديّت‌ها خارج شود و به پهنه بي‌انتهاي هستي متّصل شود.

به روايت زير توجه كنيد:

قال رسول الله صلّى الله عليه وآله: «العِلمُ الَّذي لا يُعمَلُ بِه كَالكَنز الَّذي لا يُنفَقُ مِنهُ أتعَبَ صاحِبُهُ نَفسَهُ في جَمعِهِ و لم يَصِل إلى نَفعِهِ».[6]

«علمي كه به كار برده نشود مانند ثروتي است كه صاحبش براي جمع‌آوري آن زحمت بسيار بكشد ولي هيچگاه آن را براي نياز خود مصرف نكند».

3- فهم تحلیلی:

وقتی به دنبال آثار و کارکردهای اطلاعات ذهنیمان در عالَم عمل و تجربه می‌رویم، این اطلاعات باید خود را با قوانين حاكم بر هستي هماهنگ كند و گرنه قابل استفاده نخواهد بود؛ لذا آنچه در ذهن بي‌عيب و نقص ديده مي‌شد، در بسياري از موارد مشكل‌ساز مي‌شود و نقائص يا ضررهايي را از خود بروز مي‌دهد و عمل انسان را با شكست مواجه مي‌سازد.

اما از آنجايي ‌كه هر مسأله‌ بالاخره راه ‌حلي دارد، يك انسان عاقل و صاحب فكر، ذهنش را به سوي بازنگري نسبت به محتواي فكر سوق مي‌دهد و به دنبال علّت شكست طرح اوليّه ‌خود ‌مي‌گردد تا بتواند به راه حل اصلي مسأله برسد؛ امّا چگونه؟

در اینجاست که فهم تحلیلی با کشف رابطه اجزاءِ آن واحد اطلاعات با هم + کشف رابطه این اجزاء با کل آن واحد اطلاعات رقم می‌خورد تا نقطه اشکال پیدا شده و رفع شود.

مرکز ثقل فعالیت ذهن در فهم تحلیلی، «احتمال‌پردازی» است.

فهم تحليلي نيازمند نگرش كلان و نظام‌واره (شبكه‌اي يا سيستماتيك) نسبت به موضوعات است.[7] نگرش شبكه‌اي ‌از ضروريات علم‌آموزي است. بدون نگرش شبكه‌اي ‌نمي‌توان علم را براي زندگي به كار برد و به كمال رسيد.

4- فهم استدلالی و نقّادانه:

در این لایه از فهم با کشف رابطه کل قضیه با قضایای قبلی، به دنبال صحت و بهینگی آن می‌گردیم.

انسان بر اساس تصميم‌ها در زندگي حركت مي‌كند و آثار مفيد يا مُضرّي را ايجاد مي‌نمايد. هر تصميمي يك انتخاب است؛ انسان در هر انتخابي با گزينه‌هاي متعددي روبرو است كه از بين آنها بايد مواردي را ترجيح دهد. هر انتخابي يك ترجيح است و هر ترجيحي نياز به مرجح دارد.

وقتي درباره چيزي به قضاوتي مي‌رسيم و اظهار نظر مي‌كنيم، يعني راجع به درست يا غلط بودن و يا برقرار كردن ارتباط با آن به يك تصميم و انتخاب رسيده‌ايم. ما دو مرحله را در پيش داريم و بايد دو چيز را ثابت كنيم:

  1. صحّت تصميم (يعني روش صحيحي را در تصميم گيري اتخاذ كرده‌ايم و تصميم ما با حقايق هماهنگ است).
  2. بهينه بودن تصميم (يعني تصميم ما بهترين انتخاب از بين انتخاب‌هاي ممكن بوده است و داراي مفيدترين آثار است).

كوتاه‌ترين مسير براي كشف نقاط ضعف و قوّت يك انديشه يا رفتار، مقايسه آن با انديشه‌ها و رفتارهاي مشابه است. در بررسي‌هاي تطبيقي، به سرعت مي‌توان موارد اختلاف را تشخيص داد و به دنبال علت اختلاف گشت (بررسي تطبيقي بين نظام‌ها و سيستم‌هايي كه‌ مربوط به موضوع مشترك، و ‌حلّ مشكل مشتركي هستند، ولي تصميمات متفاوتي را توليد كرده‌اند ‌و ‌الگوهاي ‌مختلفي‌ را براي رفع نياز ارائه داده‌اند و هر يك مدّعي‌ حلّ مشكل هستند).

همچنين پس از مقايسه ميان انديشه‌ها و برنامه‌هاي مختلف بايد با داشتن استدلالي متقَن يكي از آنها را (كه ميتواند برنامه توليد شده توسط خود شخص باشد) به عنوان برنامه برتر انتخاب كرد.

5- فهم خلاّقانه:

فهم خلاّق، کشف رابطه کل قضیه با شبکه هستی است.

بررسی روندهای جاری در هستی و ارتباط قضیه با آن روندها، حرکتی آگاهانه به سوی زندگی مطلوب را رقم می‌زند.

پس از آنكه سيستم‌ها و برنامه‌هاي موجود نقد و بررسي شد، سلسله اسباب و نظام عِلّي و معلولي آنها شناخته خواهد شد. بنابراين امكان حدس زدن آثاري كه در آينده از اين سيستم‌ها بروز ميكند به وجود خواهد آمد. لذا تمام فعاليت‌هاي ذهني متمركز خواهند شد تا براي پيشگيري از مشكلاتي كه احتمال وقوع آنها در آينده ميرود راه حلي بيابند؛ و يا با ارائه برنامه‌هايي آينده‌اي ايده‌آل را طراحي كنند.

.

ردیف

روند فعالیت‌های ذهن

مراتب و لایه‌های فهم

شاخصه هر یک از لایه‌های فهم

0

دریافت اطلاعات اولیه

تصور اولیه

بتواند به ياد بياورد (بتواند بازگو كند – بتواند محفوظاتش را با خارج تطبيق كند – … )

1

کشف رابطه موضوع و محمول

فهم اولیه

بتواند به بيان خود، مطلب را بازگو كند (بتواند توضيح بدهد – بتواند جمله‌سازي مجدد كند – بتواند ترجمه كند – بتواند شكل مطلبي را بكشد – … )

2

کشف رابطه کل قضیه با آثار و لوازم

فهم کاربردی

بتواند استفاده كند (بتواند به كار ببرد – بتواند تعميم بدهد – بتواند توصيه كند – … )

3

کشف رابطه اجزاء با هم و رابطه جزء با کل

فهم تحلیلی

بتواند احتمالات ممكن در يك موضوع را شناسايي كند (بتواند تحقيق كند – بتواند فرضيه بدهد – … )

4

کشف رابطه کل قضیه با قضایای قبلی

فهم استدلالی و نقّادانه

بتواند براي اثبات بهترين حالت از احتمالات مختلف، استدلال بياورد و بقيه را نفي كند (بتواند نظرات ديگران را نقد كند – بتواند بين نظريات قضاوت كند – … )

5

کشف رابطه کل قضیه با شبکه هستی

فهم خلاّقانه

بتواند نظريه بدهد – بتواند تولید کند – بتواند ابداع کند – … )

فصل دوم: چگونگی تعالی به «فهم کاربردی»

جهاني كه در آن زندگي مي‌كنيم داراي قوانين و معادلات ثابتي است. موجودات آن هر يك داراي خواص و آثار منحصر به خود هستند و با ديگر موجودات فعل و انفعالاتي ضابطه‌مند دارند. ما خود جزئي از اين جهان به هم‌پيوسته و قاعده‌مند هستيم و با تمام اجزاء آن ارتباط داريم (اثر مي‌پذيريم و اثر مي‌گذاريم). كسي كه قواعد و قوانين هستي را بشناسد، مي‌تواند با زمينه‌سازي براي به جريان افتادن آنها، نيروها و آثار مورد نياز خود را توليد كند، و نقص خود را برطرف نمايد.

چگونگی فعال‌سازي معادلات هستی برای حل مشکلات و مسائل، «فهم كاربردي» را شکل می‌دهد. کسی که می‌داند چگونه (فرآیندها) از امکانات استفاده کند تا نیازی را برطرف کند، دارای فهم کاربردی است.

«تفکر، فرآیند حل مسأله است»

بنابراین فهم کاربردی را دو مؤلّفه اصلی شکل می‌دهند:

  1. کشف مسأله (مسأله محوری)
  2. کشف فرآیند حل مسأله (تفکر محوری)

پیش از این کوتاه سخنی در باب مسأله محوری داشته‌ایم[8] و تنها به یک نکته اساسی اشاره می‌کنیم:

آنچه باید در تمام شاخه‌های علوم حوزوی به دنبال آن باشیم این است که مباحث ما مبتنی بر مسائل و مشکلات واقعی و ملموس بنا نهاده شود.

بسیار دیده می‌شوند اساتید بزرگواری که برای ارائه درس به شیوه فعّال، اقدام به طرح سؤال در ابتدای درس می‌کنند اما توجه به این نکته وجود ندارد که سؤال با مسأله متفاوت است!!

البته باید توجه داشت که «سؤال» و «مسأله» کالفقیر و المسکین هستند؛ إذا افترقا اجتمعا و إذا اجتمعا افترقا! لذا اگر «سؤال» به طور مطلق استعمال شود، می‌تواند شامل مسأله هم باشد.

تفاوت سؤال با مسأله در اصطلاح روش تحقیق

سؤال

مسأله

در سؤال‌ها به دنبال گسترش اطلاعات هستیم نه حل مشکلات، و در جایی که پای مشکل در میان نباشد، با یک «مسأله‌نما» مواجه هستیم نه با مسأله.

همیشه یک مسأله به دنبال یک مشکل ایجاد می‌شود که ناظر به فاصله مشکل (= وضع موجود) و پاسخ مشکل (= وضع مطلوب) است.

سؤال‌ها می‌توانند شامل چیستی‌ها، چرایی‌ها و چگونگی‌ها باشند، اما پاسخ آنها به تنهایی نمی‌تواند مشکلی را حل کند.

مسائل به دنبال چگونگی حل مشکلات هستند، و لذا پاسخ آنها فرآیند حل مشکل را درون خود دارد.

مثال سؤال از چیستی:

هدف از ترجمه کردن قرآن به زبان‌های مختلف چیست؟

مسأله متناظر:

چگونه میتوانیم پیام قرآن را به مخاطبی که همزبان قرآن نیست (= وضع موجود) منتقل کنیم به طوری که بتواند پیام قرآن را نه فقط تصور کند، بلکه حس کند (= وضع مطلوب)؟

مثال سؤال از چرایی:

چرا توجه به معنویت‌های کاذب در میان جوامع رو به رشد است؟

مسأله متناظر:

چگونه می‌توانیم مریدان معنویت‌های کاذب ( = وضع موجود) را به سمت عرفان شیعی فقاهتی (= وضع مطلوب) هدایت کنیم؟

مثال سؤال از چگونگی:

چگونه می‌توان در حوزه تحوّل ایجاد کرد؟

مسأله متناظر:

چگونه می‌توانیم اهداف آموزشی – پژوهشی حوزه‌های علمیه را از سطح «فهم حافظه‌ای» (= وضع موجود) به سطح «فهم کاربردی» (= وضع مطلوب) متحوّل کنیم؟

اینک به بررسی فرآیند حل مسأله (تفکّر) می‌پردازیم.

سؤال: چرا معمولاً تفکّرات ما بعد از چند مرحله متوقف می‌شوند و ادامه پیدا نمی‌کنند؟

پاسخ: چون مراحل تفکر را به طور ناخودآگاه طی می‌کنیم؛ و تنها در صورتی می‌توانیم در حل مسائل، تفکرات پایدار و کارا داشته باشیم که این فرآیند را به صورت روشمند و خودآگاه انجام دهیم.

یک ذهن نیازموده وقتی درباره موضوعی فکر می‌کند مرتب به جاهای مختلف آن موضوع نگاه می‌کند، بدون آنکه خط نگاه او از فرمول خاصی تبعیت کند؛ به طوری که اگر در بازخوانی فیلم ذهن وی، خط حرکت ذهنیش را رصد کنیم، بینندگان گیج می‌شوند که بالاخره این شخص دارد چکار می‌کند؟ و به کجا نگاه می‌کند؟

اما اگر ذهنی نسبت به فرآیند تفکر آزموده باشد، عملیات ذهنی وی خط سیری منطقی را دنبال می‌کند.

اگر بخواهیم برای تعالی اهداف آموزشی – پژوهشی حوزه‌های علمیه به سطح فهم کاربردی قدمی برداریم، نقاط شروع تحول آفرینی ما موارد زیر خواهند بود:

  • یادگیری تفکر خودآگاه (که روش تحقیق مبتنی بر «فرآیند خودآگاه تفکر»، اولین و اساسی‌ترین واحد درسی حوزه‌های علمیه باشد.)
  • تدریس مبتنی بر تفکر خودآگاه (که روش تدریس در حوزه‌های علمیه به صورت «آموزش پژوهش محور» صورت بگیرد.)
  • پژوهش مبتنی بر تفکر خودآگاه (که تمامی پژوهش‌ها حل واقعی مسائل و مشکلات ملموس زندگی فردی و جمعی باشند.)

از آنجا که تمامی نقاط فوق بر اساس فرآیند خودآگاه تفکر بنا نهاده شده‌اند، مناسب است که اجمالی از فرآیند تفکر را با هم مرور کنیم.

روش قدم به قدم تفکّر و حلّ مسأله

مرحله 1- توصیف وضعیت موجود (مهارت مشاهده و توصیف)

وضعیت موجود بیان مشکلی است که با آن برخورد کرده‌ایم.

مراحل توصیف وضع موجود:

  1. دید کلّی به موضوع بیانداز؛ محدوده‌های موضوع و مرزهای موضوع را مشخص کن تا از موضوعات دیگر تمیز داده شود.
  2. موضوع را به قطعات بزرگ تقسیم کن؛ اجزاء اصلی تشکیل دهنده موضوع را تعیین کن.
  3. اجزاء و قطعات را از سمتی به سمت دیگر کاوش (= scan) کن؛ یعنی زاویه دیدهای مختلف را برای کاوش کردن موضوع مورد بررسی قرار بده.

در این مرحله این سؤال مطرح می‌شود که عملیات کاوش را تا چه سطح و عمقی باید ادامه بدهیم؟

پاسخ: تا ذرات بنیادین امکان ادامه این کاوش وجود دارد اما آنچه عملاً باید انجام دهیم بر اساس هدف و میزان نیازمان تعریف می‌شود.

  1. روابط بین اجزاء را کشف کن. (رابطه = اثرگذاری و اثرپذیری)

دید شبکه‌ای

  1. به خارج از مرزهای موضوع توجه کن و اجزاء و روابط موضوع با خارج از خود را کشف کن.
  2. ترکیب دوباره اجزاء و روابط و ساختن کل انجام شود تا معنای (معنا = آثار، نتایج، لوازم) وضعیت موجود کشف شود.
  3. به مرحله 2 برو.

مرحله 2- تعیین و توصیف وضعیت مطلوب (مهارت هدف‌گذاری و مسیریابی)

  1. تعیین کلیت هدف مورد نظر یعنی مرزهای هدف که از دیگر اهداف تمیز داده شود.

چگونه؟ تابع کشش‌ها و تمایلات عقلی – روانی است / تا وقتی اصلاح، تنظیم، شبکه‌بندی نشود نمی‌توان اهداف صحیح را طراحی کرد.

تا وقتی «کشش‌ها و تمایلات عقلی – روانی» اصلاح، تنظیم و شبکه‌بندی نشوند، نمی‌توان اهداف صحیح را طراحی کرد.

«قد أفلح من زکّاها»[9] شاید اشاره‌ای به همین نکته باشد.

  1. هدف مورد نظر به اجزائش، شکسته و تحلیل شود.
  2. روابط بین اجزائش کشف شود.
  3. روابط هدف با بیرون از خود (مقتضیات بیرونی: عامل – صورت – شرایط – زمینه – …) کشف شود.
  4. ترکیب و بازسازی هدف صورت بگیرد.
  5. به مرحله 3 برو.

مرحله 3- کشف فاصله وضع موجود و مطلوب (مسأله‌شناسی)

  1. جمله «مسأله» را طراحی کن.

در هنگام طراحی یک مسأله باید به 3 نکته اشاره بشود:

  • جهت مسأله: چیستی، چرایی، چگونگی

کدامیک اولویت دارد؟

قطعاً پرداختن به چگونگی‌ها اولویت دارد چرا که برای پرداختن به چگونگی‌ها باید از چیست‌ها و چرایی‌ها عبور کنیم اما برای پرداختن به چیستی و چرایی نیازی به بررسی چگونگی‌ها وجود ندارد؛ در حالیکه آنچه مرکز ثقل حل مسأله است، فرآیندها و چگونگی‌ها است و الا هیچگاه به حل مسأله دست نخواهیم یافت.

آنچه در فرآیندها و چگونگی‌ها به آن پرداخته می‌شود عبارت است از: اجزاء + روابط اجزاء (تأثیر و تأثّرها) + مراحل و ترتیب اجزاء و تأثیرها.

  • هدف (وضع مطلوب)
  • مشکل (وضع موجود)
  1. به مرحله 4 برو.

مرحله 4- آسیب‌شناسی: کشف منشأ (عامل) شکل‌گیری مسأله (= فاصله وضع موجود و وضع مطلوب)

  1. حیثیات مختلف مشکل (وضع موجود) را فهرست کن.

برای بررسی حیثیات وضع موجود می‌توانید از فضاهای زیر کمک بگیرید:

أسّ المطالب، علل أربع، مقولات عشر، …[10]

ترکیب موارد فوق بررسی چهار محور اصلی زیر + زیر شاخه‌های آنها را نتیجه می‌دهد:

1. هستی (بودن یا نبودن)

2. چیستی (خودیت و ذات موضوع که در مقولات جوهری بیان شده است)

3. چگونگی (صفات و حالات موضوع که در مقولات عرضی بیان شده است)

4. چرایی (با توجه به علل اربع)

  1. حیثیات به دست آمده را به سؤال تبدیل کن.
  2. حیثیات به دست آمده (= فهرست سؤالات) را اولویت‌بندی کن.
  3. به مرحله 5 برو.

مرحله 5- تولید پاسخ: کشف اثرِ دارای قابلیت جایگزینی[11]

  1. حیثیات مختلف هدف (وضع مطلوب) را فهرست کن.

با بررسی فضاهایی که در مرحله قبل اشاره شد.

  1. حیثیاتی که در اینجا به دست آمده است را با حیثیات مشکل که در مرحله 4 به دست آمد مقایسه کن.
  2. نقطه ربط بین حیثیات مشکل و هدف را کشف کن.

همیشه منشأ مسأله (فاصله وضع موجود و مطلوب) یک «اثر» است که به خاطر فقدان یک جزء یا رابطه به وجود آمده است.

در این مرحله با مقایسه حیثیات وضع موجود و مطلوب، نقاط همپوشانی دو طرف پیدا می‌شود که نشان دهنده علت و منشأ تفاوت این دو وضعیت هستند.

  1. به مرحله 6 برو.

مرحله 6- عبارت‌پردازی مسأله و پاسخ با تمام حیثیاتش

در نهایت مسأله ما با تمام حیثیاتی که در طرف وضع موجود و وضع مطلوب بودند و نقاط اختلاف و اثری که باید در وضع موجود جایگزین شود تا به وضع مطلوب برسیم در قالب عبارات پردازش می شود.

نتیجه بحث

برای تعالی یافتن حوزه‌های علمیه از وضع موجود (= دانایی‌محوری که ناشی از حفظ‌محوری در آموزش است) به وضع مطلوب (= مهارت‌محوری که طلاب توانایی کاربرد اطلاعات در عمل را داشته باشند) باید هدف‌گذاری‌های آموزشی از سطح فهم اولیه به حداقل سطح فهم کاربردی ارتقاء پیدا کنند.

  1. – آيّه 122، از سورّه 9: التوبه.

  2. – در کل فضای مقاله از افاضات گرانقدر استاد محترم حجه الاسلام و المسلمین شیخ عبدالحمید واسطی بهره‌های فراوان گرفته شده است.

  3. – ر.ک: لسان العرب، ماده «فهم»؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ماده «فهم»؛ معجم فروق اللغات، فرق علم و فهم.

  4. – برای مطالعّه بیشتر ر.ک: مجموعّه آثار شهيد مطهري، ج 6، ص 326.

  5. – رابطّه بين دو چيز يعني: اثرگذاري و اثرپذيري بين آن دو.

  6. – عده الداعی، ص 78.

  7. – مراد از نگرش كلان و سيستمي، توجه به موضوع با در نظر گرفتن اجزاء موضوع و روابط بين آنها و نقش هر يك در تشكيل كل و جايگاه كل در ميان ديگر كل‌هاست.

  8. – مجلّه رهنامّه پژوهش، شمارّه 6، صفحّه 35، مقالّه «کوتاه سخنی در باب نیازمحوری حوزه»، ابوالحسن بیاتی.

  9. – آیّه 9، از سورّه 91: الشمس.

  10. – عناوین فوق که بیشتر در مباحث فلسفی مورد توجه قرار گرفته‌اند، کارکرد کشف حیثیات و جوانب موضوعات مختلف را دارند که اگر در فرآیند تفکر وارد شوند، تحولّی عظیم در جامعیت دید ایجاد می‌کنند.

  11. – یعنی اگر آن اثر مطلوب در وضع موجود جایگزین شود، مشکل برطرف خواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: محتوا محافظت شده است!!