پنجمین پیشران آینده علوم اسلامی: محلی تر شدن دانش
پس از موج های گسترده جهانی شدن و جهانی سازی، امروز نیروهای جهانی سازی در یک وضعیت رکود و کاهش قرار گرفته اند و رونق خود را از دست داده اند. جهانی سازی را می توان مهمترین روند سده اخیر دانست؛ روندی که در آن بازار جهانی و اقتصاد جهانی شکل گرفت و تبادل محصولات به شکل جهانی رخ داد. رسانه ها و ارتباطات جهانی، نیروی گسترده ای برای رشد فرهنگ جهانی و ایجاد یکدستی در فرهنگ، زبان و سبک زندگی بودند.
در قرن بیست و یکم یک تحول سیاسی رخ داده است و امر سیاسی از مفهومی با محوریت دولت-ملت ها در ارتباطات جهانی به سوی افزایش توجه به جریانات جهانی فراتر از مرزهای سیاسی دولت-ملت ها پیش رفته است. ارتباطات میان ملت ها و شرکت ها، جریان جهانی اطلاعات و رسانه هایی که فرامرزی و جریان جهانی فزاینده کالاها و خدمات، باعث شده است، با دنیایی مواجه باشیم که بیش از پیش به هم متصل است.
از حدود 50 سال پیش، مفهوم «جهانی شدن» برای یادکردن از این اتفاق به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفت. اما جهانی شدن علاوه بر افزایش ارتباطات جهانی، بر مفاهیم دیگری نیز دلالت داشت. جهانی شدن ارمغان یک دنیای یکدست را می داد که دارای قوانین یکسان، فرهنگ جهانی مشترک، بازارهای بدون محدودیت جهانی و زبان مشترک است. اما در قرن جدید واقعیت های در حال وقوع روابط کشورها و ملت، به گونه ای پیش رفت که ویژگی های یکدست ساز ایده جهانی شدن به نقد کشیده شد. با این حال، گسترش ارتباطات جهانی و پیامدهای آن همچنان در حال رشد است. جهان در کوچکتر شدن و بههممرتبطتر شدن است.
ارتباط، درهمتنیدگی و پیچیدگی از ویژگیهای عصر جهانی است. «کالا، سرمایه، مردم، دانش، تصویر، بزهکاری، مواد مخدر، مد و اعتقادات به راحتی از مرز کشورها عبور میکند و شبکههای فراملی در تمام عرصهها، از عرصه علمی گرفته تا عرصه جنسی گسترش یافته اند».
در دنیای به هم مرتبط و جهانی شده، همه چیز به هم نزدیک می شود و یک «همجواری» گسترده رخ می دهد که حاکی از نزدیکی مکانی-زمانی فزاینده است. منظور از همجواری کمشدن فاصلهها از طریق کاهش چشمگیر زمان پیمودن آنهاست، چه به طور فیزیکی (مثلا از طریق سفر هوایی) و چه به گونهای تصویری (از طریق انتقال اطلاعات و تصاویر رسانههای الکترونیکی)
از طرف دیگر جهانی شدن با نوعی «یکپارچگی» نیز مناسبت دارد. جهان به سمت کمرنگشدن بسیاری از اختلافات و یکدستی بیشتر حرکت میکند. البته نباید یکپارچگی را با وحدت و یک شکلی یکسان بگیریم. بسیاری از تجربیات عینی ما نشان میدهد که روند جهانی شدن به سمت یک شکلی و یا آنچه که از آن با عناوینی چون فرهنگ جهانی یاد میکنند، پیش نمیرود. بلکه جهانی شدن روندی است که در آن سطوح مختلف زندگی انسان با یکدیگر در ارتباط قرار میگیرد. تجربههای محلی در آن همچنان وجود دارند ولی جهانی را در مقابل مردم میگذارد که در آن سرنوشت آنها به گونهی انکارناپذیری در یک چارچوب جهانی واحد به هم گره خورده است. پس تجربه محلی برای ادامه وجود باید تا سطح افق فکری یک جهان واحد ارتقا یابد و سبکهای زندگی محلی بر حسب پیامدهایشان در سطح جهانی مورد ملاحظه و نظر قرار گیرند. به بیان دیگر در یک جهان یکپارچه شده، این گونه نیست که تمام تفاوتها از میان بروند ولی جهان کوچکتر میشود و روابط نزدیکتر میگردد. کشورها به جای اینکه واحدهای کاملا مستقلی باشند که سلسله مراتب و طبقات اجتماعی آنها صرفا بر اساس روابط داخلی آنها تنظیم گردد، به جزئی از یک جامعه جهانی تبدیل میشوند. پس جایگاه یک طبقه اجتماعی در یک جامعه فقط به روابط درونی آن جامعه بستگی ندارد؛ به جایگاه آن کشور در جهان و جایگاه این طبقه در طبقات جوامع جهانی وابسته است. رابرتسون به چهار سطح اشاره میکند: سطح افراد انسانی، سطح جوامع ملی، سطح نظام جوامع جهانی و سطح اشتراک فراگیر نوع بشر. به نظر او جهانی شدن عبارت است از تعامل فزاینده این سطوح زندگی انسان، و به همین دلیل جهان به عنوان مکانی واحد به معنای دگرگونی این شکلهای زندگی است، زیرا اینها بیش از پیش در مقابل هم قرار میگیرند و مجبورند یکدیگر را به حساب آورند.
در عین اینکه روابط جهانی رو به گسترش می باشد و امور به شکل جهانی و در قالب گسترده و بی مکان جهانی شده ایجاد شده و پیش می روند، امر محلی نیز به شدت در حال افزایش سهم خود در تحولات زندگی افراد و ملت ها است. مفهوم دوگانه ی جهانی-محلی (که به شکل ادغام شده جهان محلی glocal معروف شده است ) برای بیان این وضعیت جعل شده است. حتی بالاتر مفهومی به نام glonacal نیز مطرح شده است ([1]Gidley, 2011, p:1028) این واژه بر اهمیت و نقش آفرینی هم زمان و هم عرض سه نیروی جهانی، ملی و محلی تاکید می کند[2].
در این رویکرد نقش بازیگران محلی در رقم زدن تحولات و در ایجاد صلح، ثبات و امنیت منطقهای و جهانی مورد تاکید قرار میگیرد. در این بستر، اگرچه محصول یا خدمات عرضه شده به صورت جهانی توزیع میشود، لکن طراحی ارائه خدمات بهتر به مشتریان مبتنی بر شرایط بازارهای محلی است و نه بر اساس ذائقه و فرهنگ مشترک جهانی. این به این خاطر است که مشاغل کوچک به مدد ارتباط سریع و ساده به صنایع تکمیلی از سویی و به بازارهای جهانی از سویی دیگر، این قدرت و این شانس را یافتهاند که به بازارهای جهانی وارد شوند. به عبارت دیگر هرچند محصولات برای بازارهای جهانی تولید میشوند ولی این کار با توجه به ویژگیهای محلی اتفاق میافتد؛(زرقانی و اسکندران, 2017). بنابر این ویژگی یکپارچه سازی در فرایند جهانی شدن باید خود را با سلیقهها و ویژگیهای خاص منطقهای هموار کند.
روند جهانی شدن بیشتر مربوط به دوره اوج مدرن سازی جوامع می شود. در دهه های گذشته فعالیت های زیادی صورت گرفت تا رفتارها و زندگی مردم به سمت یک زندگی یک شکل سوق پیدا کند. نهادهای قدرتمند و بزرگی شکل گرفتند که وظیفه اصلی آن ها در کشور ما و کشورهای مشابه ما، منطبق ساختن فرایندهای اجتماعی ما با فرایندهای جهانی بود. به خصوص در کشورهایی که بیشتر وارد کننده فرهنگ و تمدن بودند، این مساله شدید تر بوده است. مثلا نهاد عظیمی همچون دانشگاه های مدرن، بیش از آنکه محلی باشد برای رشد درون زای علمی و پیشرفت صنعت و جامعه، محل هایی بوده است که جوانان در آن با سبک جهانی آشنا شوند. گسترش روزنامه های روزانه، بیش از آنکه تامین کننده نیاز خبری مردم یا شاهان زمانه خود باشد، به تقلید از غربی ها و در راستای تشابه سازی و رقابت در کارزار مدرن سازی جوامع بوده است. و به همین ترتیب نهادهای دیگری مثل تامین اجتماعی، مجامع کارگری، وزارت خانه های مختلف، احزاب سیاسی، قوانین اشتغال، ساعت کاری استاندارد و حمل و نقل عمومی نیز همگی اولا به دنبال یکدست سازی افراد جامعه و ثانیا به دنبال منطبق سازی آن با فرایندهای جهانی بوده اند.
حوزههای علمیه تا پیش از اینکه جهانی شدن اثر خود را بر آن بگذارد به شکل غیرمتمرکز عمل میکردند. مرجعیتها به شکل قومیتی و محلی جریان پیدا میکرد و یک مرجعیت تام و تمام که تمرکز را شکل ببخشد وجود نداشت. علمای بلاد در نقاط مختلف به تبلیغ و ترویج دین مشغول بودند و هر کدام واسطههایی بودند میان اساتید تراز اول و مردم منطقه خویش. با آغاز تاثیرات جهانی شدن، ارتباطات جهانی، جریان پیام را به شکلی رقم زد که مرجعیت دینی بتواند در قم متمرکز باشد و همه شهرها و بلکه کشورهای مختلف نیز به شکل مستقیم با مرجعیت ارتباط داشته باشند. مرجعیت واحد جهانی هم محصول تفکر جهانی است.
حوزه های علمیه نیز در این دهه ها برای نقش آفرینی در فضای جهانی دست به اقدامات متعددی زده اند؛ مراکز علمی جهانی تاسیس شدند (مانند مرکز جهانی اهل بیت و غیره)؛ ارتباطات علمی حوزه با مراکز علمی جهان تسهیل شد؛ مراکزی برای حضور طلاب خارجی و حوزه های علمیه ای در کشورهای دیگر تاسیس گردید، دانشگاه های حوزوی متناسب با استانداردهای جهانی به وجود آمد و ارتباطات علمی آن ها با مراکز دانشی و فرهنگی جهان به وجود آمد؛ مدارک حوزوی رسمیت بخشی شد و به زبان مدارک جهانی تطبیق یافت؛ حوزویان نیز در کنفرانس های بین المللی شرکت می کردند، به فرصت های مطالعاتی رفتند و کنفرانس های بین المللی را نیز برگزار کردند؛ و اقدامات دیگری که همگی به سمت حضور قدرتمند حوزه در سطح بین المللی بوده است. قواعد این دوره مبتنی بر این اصل بود که هر کشوری که بتواند حضور و نمایش بیشتری در نهادها و جایگاه های قدرتمند و معتبر بین المللی داشته باشد، از قدرت و اثرگذاری بیشتری برخوردار خواهد بود. همه این ها در سایه ارزش های جهانی شدن معنا پیدا می کرد. اما با افزایش اهمیت محلی-گرایی قواعد جدیدی جایگزین خواهد شد.
با عبور موجهای جهانی شدن به موجهای جهان-محلی، نیاز است پیامها و محصولات دینی به شکل متمرکز ولی با توجه به ویژگیهای محلی تولید گردد. انتشار پیام دینی به شکل جهانی صورت میگیرد ولی برای این منظور باید استعدادها و نیروهای محلی به کار گرفته شوند و سلیقه و ویژگیهای مخاطبان به خوبی دخالت داده شود. بر همین اساس قم مرکزی خواهد بود که میتواند به تناسب شهرها و کشورهای مختلف در خود نیروهایی را داشته باشد که پاسخگوی نیازهای آنان باشند. به همین ترتیب ساختار حوزه قم نیز متناسب با شهرها و مناطق مختلف شکل گرفته و هر کدام از مراجع و نیروهای دینی به بخشی از مخاطبین که مناسبتی با آنها داشتند، مشغول میگردند. این در صورتی است که هویتهای قومی و محلی زنده شده و در دین اثر بگذارند. ولی اگر هویتهای گفتمانی و عقایدی جایگزین هویتهای ملی شوند، ساختار قم نیز متناسب با آن به ساختارهای عقیدتی و گفتمانی تبدیل میشوند.
در دوره ای که جهان-محلی شدن رویه غالب فرایندهای جوامع است، وظیفه دانشمندان و نهادهای علمی حل مساله های محلی است؛ و نه مساله های کلان جهان شمول. برای این کار بیش از آن که نیاز به ارتباطات علمی با مجامع علمی بزرگ دنیا باشد، نیاز به استفاده از نهادهای بومی فعال در منطقه است. تعریف مساله باید توسط فرایندهای محلی صورت پذیرد و نه بر اساس فهم و ادبیات یکسان علمی جهانی. در این فضا، اعتبار بخشی به نهادهای فرهنگی و علمی از رهگذر نهادهای اعتباربخش جهانی نمی گذرد؛ بلکه از رهگذر مقبولیت و اثرگذاری در فرایندهای اجتماعی فرهنگ بومی می گذرد.
حوزه های علمیه در آینده برای کسب اعتبار، کمتر نیاز به استانداردهای علمی جهانی دارند، بلکه باید به دنبال عناصر اعتبار بخش محلی و چه بسا سنتی باشند. اساسا حوزه های علمیه نهادهای علمی بومی و محلی بوده و هستند و محلی گرایی می تواند فرصتی باشد برای آن ها، به شرطی که بتوانند کارایی محلی خود را نیز به اثبات برسانند. در قواعد جهان-محلی گرایی، شرکت فعال در کنفرانس های بین المللی نیست که اعتبار را تامین می کند، بلکه مشارکت با نیروهای فعال برای حل مسائل منطقه است که مهم است. حوزه علمیه ای پیشتاز خواهد بود که درک بهتری از منطقه خود داشته باشد و بتواند مشارکت کند و مشارکت ها را جلب کند و سامان بخشی کند.
محلی شدن به معنای بریده شدن از جهانی بودن نیست. نهادی موفق است که بتواند امر محلی را با تکیه بر فرایندهای جهانی حل و فصل کند. در دنیا جهان-محلی شده، لازم است طرح مساله در فضای جهانی صورت پذیرد، ظرفیت مشارکت برای همه افراد و نهادها در سطح جهان برای حل مساله محلی ایجاد شود، از تجربیات جهانی استفاده گردد و جریان سازی اطلاعاتی گسترده صورت پذیرد.
-
Jennifer M. Gidley. Re-imagining The Role and Function of Higher Education for Alternative Futures through Embracing Global Knowledge Futures. (pp.1019-1037) in Adrian Curaj, Peter Scott, Lazăr Vlasceanu, Lesley Wilson. European Higher Education at the Crossroads: Between the Bologna Process and National Reforms. Springer Science & Business Media, 2012. ↑
-
Marginson, S. & Rhoades, G. Higher Education (2002) 43: 281. https://doi.org/10.1023/A:1014699605875 ↑