توسعه و توانمندسازی علوم اسلامی

فرصت‌ها و تهدیدهای فراروی نهاد حوزه و روحانیت

تصویر سردبیر
سردبیر
سردبیر
دین و دین ورزی، هم فرصت‌های بی بدیلی فراچنگ دارد و هم با تهدیدها و چالش‌های بی‌شماری مواجه است و این امر مسئولیت اصحاب حوزه و طبقه‌ روحانی در این روزگار را صدچندان دشوار می‌سازد.
56 - شناخت محور مركزی حوزه و تحصیلات حوزوی

آنچه خواهید خواند...

/ 5. تعداد رای:

برای ثبت امتیاز، اولین نفر باشید.

در آمد

دین و دین ورزی، هم فرصت‌های بی بدیلی فراچنگ دارد و هم با تهدیدها و چالش‌های بی‌شماری مواجه است و این امر مسئولیت اصحاب حوزه و طبقه‌ روحانی در این روزگار را صدچندان دشوار می‌سازد. با عطف توجه به این حقیقت، در این بخش، نخست نگاهی گذرا می‌افکنیم به فرصت‌های فوق‌العاده‌ای که اکنون فراچنگ حوزه و روحانیت است، آنگاه به ارائه‌ی طومار بلند تهدیدها و چالش‌های پیش روی این نهاد نورانی می‌پردازیم. سپس با توجه به آفات و چالش‌ها، به ارائه‌ی راهبردها و راهکارهای آنها د رچهارچوب نظریه‌ی آموزش پرورش مآل مبادرت می‌ورزیم.

فصل اول: فرصت‌ها و ظرفیت‌ها

در شرایط کنونی ایران، دنیای اسلام و جهان انسانی، فرصت‌های بی‌سابقه و ظرفیت‌های فوق‌العاده ارزشمندی در جهت «تحول و توسعه‌ی حوزه‌های علمیه‌ی شیعه» (صانها الله عن الحدثان) و نیز «تبیین و ترویج معارف الهی»، فراهم آمده است که باید نسل حاضر روحانیت، به فراست، این فرصت‌ها را دریافته، از آنها به نحو سنجیده و شایسته‌ای در راستای تحقق این دو رسالت عظیم، بهره‌برداری نماید. موارد زیر از جمله‌ی این فرصت‌هاست:

  1. فراهم بودن پشتوانه‌های مادی و سخت افزاری عظیم و بی‌سابقه برای توسعه و تسدید حوزه‌ها به یمن وقوع انقلاب و استقرار نظام اسلامی در ایران
  2. وجود رهبری ژرف‌اندیش و پیشرو، مراجع تقلید مشفق، فقهای روشن‌بین و طیف گسترده‌ای از مدرسان و فضلای نخبه‌ی تحول گرا.
  3. تحقق پاره‌ای تحولات ارزشمند در بخش‌هایی از امور و شئون حوزه‌ها و نهادهای علمی_دینی، از جمله: تاسیس برخی موسسات علمی و تحقیقاتی پیراحوزوی و ظهور فضلای نواندیش و چیره‌چنگ در زمینه‌ی تحقیق و تالیف؛ تشکیل مدارس تخصصی و مدارس جدید تحول‌گرا در زمینه‌ی آموزش و تربیت نیرو.
  4. تولید ادبیات نظری درخور اعتنا در زمینه‌ی آرمان تحول و بدل شدن آن به مطالبه‌ی عمومی در میان قاطبه‌ی فضلا و طلاب جوان حوزه.
  5. تشکیلی شورای تصمیم گیر عالی در ستاد حوزه‌های کشور و دستگاه مدیریت مرکزی و شبکه‌ی سازمانی سراسری.
  6. پدید آمدن دسترسی‌های بی‌سابقه و بی‌نظیر برای تبلیغ چهره‌به‌چهره در داخل و خارج کشور، خاصه در محیط‌های دانشگاهی، مجامع علمی و مراکز نخبوی و تحصیل‌کرده.
  7. بیداری مسلمین عالم و آغاز رستاخیز اسلامی در کشورهای مسلمان
  8. گسترش جنبش اسلام گرایی در نواحی مختلف جهان خصوصا مغرب زمین
  9. امکان برقراری محاورات بینادینی و مراوردات علمی و فرهنگی با ملل، مذاهب و مراکز مختلف در اقصی نقاط عالم.
  10. وجود دسترسی‌های گسترده برای پیام رسانی تاثیر گذار بر اقشار گوناگون و در اقطار مختلف، با استفاده از ظرفیت‌های فضای مجازی و استخدام رسانه‌ها و ابزارهای ارتباطی پیشرفته.

موارد پیش گفته تنها بخشی از فرصت‌های تاریخی‌ای هستند که اکنون در دسترس حوزه و متولیان امور دینی قرار دارند و ما به جهت رعایت اختصار، به ذکر همین نمونه‌ها قناعت کردیم.

فصل دوم: تهدیدها و چالش‌ها

به رغم وجود زمینه‌ها و ظرفیت‌های فوق‌العاده مساعد برای وقوع تحول اساسی در نهاد حوزه و روحانیت که به پاره‌ای از آنها در فصل قبل اشاره شد، آسیب‌ها و چالش‌های بسیاری نیز اکنون پیش روی حوزه و نهاد علم دین و به تبع آن، امر تبیین و ترویج فرهنگ و معارف اسلامی قرار دارد. مجموعه این آسیب‌ها و چالش‌ها به سه دسته قابل تقسیم‌اند:

  • اشکالات و مشکلات مزمن تاریخی
  • کاستی‌ها و کژی‌های نوپدید عصری
  • موانع و مخاطرات معطوف به آرمان تحول

به جهت خطورت مضاعف، اهمیت خاص و کمیت موارد قسم سوم، نخست به طور گذرا اهم موارد به این نوع را مرور می‌کنیم، سپس آسیب‌ها و چالش‌های قسم اول و دوم را، به ترتیب ارکان و عناصر ساختار نهاد حوزه، طبقه‌بندی کرده، بررسی می‌کنیم:

فرع اول: آسیب‌ها و چالش‌های فراروی آرمان تحول و اصلاح

موارد زیر، از اهم تهدیدها و موانعی است که آرمان مترقی و تاریخ ساز تحول حوزه و اصلاح نهاد روحانیت با آن مواجه است:

  1. فقدان تلقی و تعریف دقیق از آمان تحول و نبود تحلیل جامع و مشترک از مسائل و مشکلات کنونی حوزه
  2. افراط و تفریط طرفداران ناآگاه در زمینه‌ی طرح و تبیین مبادی و مسائل تحول.
  3. فقدان نگرش نظام‌مند به آرمان تحول و راهکارها و روش‌های آن
  4. (به فرض شکل‌گیری نظریه و نظام) فقدان راهبردهای علمی و تدابیر مشخص و موثر برای تحقق تحول و عدم استخدام ظرفیت‌های موجود برای پیشبرد آرمان.
  5. وجود جریان‌های موازیِ «نوگرایان متجدد» و «سنتی‌مشربان متجمد» به عنوان رقیب و معرض گفتمان «تحول‌خواهی مجدِّد».

مشکلات و اشکالات پیش‌گفته، پیامدهای خسارتبار و احیانا جبران ناپذیر گوناگونی برای آرمان تحول دارد، از جمله:

  1. سرگشتگی تصمیم‌گیران ستادی حوزه‌ها و بلاتکلیفی مدیران و مجریان صفی در نواحی و مناطق مختلف.
  2. فروکاهش ارمان تحول برخی افراد یا مبادی به پاره‌ای تصمیمات و اقدامات روبنایی و شکلی و احیانا ناصواب.
  3. از میان رفتن شتابان سنت‌های اصیل و آزموده‌ی سلف صالح در زمینه‌های تربیت، مدیریت و معیشت که سرمایه‌های اصلی احیای هویت حوزه و ایجاد تحول در آن به شمار می‌روند.
  4. جذب شدن برخی فضلای مستعد به دانشگاه‌ها و خروج ماهوی و احیاناً حتی صوری و ظاهری آنان از زیّ طلبگی.
  5. در افتادن حوزه‌های علمیه به ورطه‌ی مهلک هویت باختگی و آفت دانشگاه‌شدگی بر اثر مسائل فوق.
  6. عدم تلاش برای هم افزایی تجارب تحول‌گرا
  7. طرد دستگاه‌های علیم موفق پیراحوزوی، آشکارشدگی فقر تحقیقاتی در حوزه
  8. و سرانجام اینکه اگر به زودی تدبیر درخوری اندیشیده نشود، این اشکالات و مشکلات، فرجام تلخی را برای آرمان بنیادین تحول رقم خواهد زد و آن فرجام ناگوار چیزی جز فرصت سوزی تاریخی خسارتبار و از دست رفتن امکان تحقق تحول نخواهد بود.

در زمینه‌ی اصلاح نهاد روحانیت نیز اکنون با اشکالات و مشکلات عدیده‌ای مواجه هستیم، موارد زیر از جمله آنهاست:

  1. نظم و نسق نیافتن استفاده از عنوان‌ها و شئون روحانی، به رغم سازمان یابی نسبی امور روحانیت پس از پیروزی انقلاب اسلامی.
  2. سوء رفتار برخی عناصر بی‌مبالات و بی‌صلاحیت در میان قشر روحانی و لطمه دیدن حیثیت و منزلت نهاد روحانیت.
  3. سیاست زدگی جناج‌گرایانه برخی حوزویان
  4. ظهور فقه ژرنالیستی متجددمآبانه و فاقد انضباط فقهی، در جهت توجیه ارزش‌ها و رفتارهای لیبرالیستی غربی.
  5. آغاز موجی گسترده و سازمان یافته برای تخریب جایگاه حوزه‌ها و وجهه‌ی روحانیت در جامعه، خاصه در منظر نسل جوان.
  6. نبود مرجع قانونی یا عرفی ناقذ برای برخورد جدی و حکیمانه با نابهنجاری‌های مورد اشاره.

فرع دوم: آسیب‌های فراروی ارکان نهاد حوزه

دو تذکار پیشینی:

نخست اینکه: لازم است توجه شود:

اولاً: آسیب، امری عارضی و خلاف‌آمد مقتضای ذاتی هر چیزی است.

ثانیاً: آفات هرچیزی، به حکم عارضی بودن، نوعاً موقت و طبعا قابل دفع و رفع‌اند.

ثالثاً: رفع آفات بدون اذعان بدان و شناخت ذات و عوامل و درمان آن، هرگز علاج نمی‌شود.

رابعاً: هرچند نهاد حوزه و صنف روحانی، در قیاس با دیگر دستگاه‌ها و طبقات اجتماعی، دچار کمترین آفت و اعوجاج است، اما واقعیت این است که: حوزه حکم عمامه‌ی سپیدی را دارد که حوزویان بر سر می‌نهند؛ از آن جهت که سپید است، کمترین نقطه آلودگی‌ای در آن به وضوح دیده می‌شود. لذا وجود حتی نقطه‌ی کوچکی آلودگی بر دستار پیچیده‌ بر آن، دور از توقع و غیرقابل اغماض است.

خامساً: اصلاح نهاد حوزه و شئون اصحاب آن، با واسطه و بی‌واسطه، پیش شرط اصلاح دیگر شئون امت و شئون دیگر طبقات جامعه است.

سادساً: آسیب شناسی و عارضه‌یابی حوزه و روحانیت، خود حاجتمند آسیب‌شناسی است؛ زیرا به لحاظ مبانی و روش‌شناسی، خطاها و لغزش‌های بسیاری دامنگیر آن شده است که از جمله مهم‌ترین آنها: افراط و تفریط در نقد وضع موجود، ارائه‌ی تحلیل‌های متهافت و راهکارهای متناقض یا تجویز نسخه‌ی یکسان برای همه حوزه‌ها و سطوح و پایه‌های تحصیلی است.

دو دیگر آنکه: با توجه به اینکه نهاد حوزه مانند هر کلان سازمان دیگر، دارای سه رکن اساسی به شرح زیر است:

  • رکن کنشگر (مجموعه‌ی عوامل انسانی)
  • رکن نرم افزاری (برنامه، سازمان، مواد و متون درسی، شیوه‌های تدریس و تربیت و…)
  • رکن سخت افزاری (منابع و امکانات مادی و فضای فیزیکی)؛

لذا آسیب‌ها و چالش‌های پیش‌روی حوزه (اعم از مزمن تاریخی و نوپدید عصری) را نیز به ترتیب ارکان ثلاثه‌ی این نهاد و ساحات و عناصر گوناگون تشکیل‌دهنده‌ی هرکدام از این ارکان، طبقه‌بندی کرده، ارائه می‌کنیم.

این نکته نیز درخور تاکید است که عمده‌ی تهدیدها و آسیب‌های کنونی حوزه، ناشی از عدول از اصول و سنت‌های آزموده‌ی علمی_تربیتی حوزه‌ها و گرته‌بردای ناقص از تجربه‌ِی ناکامیاب نظام آموزشی وارداتی غربی در دانشگاه‌های کشور است.

فرع سوم: آسیب‌های معطوف به عوامل انسانی

مراد عوامل انسانی‌ای است که هر کدام حسب تناسب در جایگاه خود، عهده‌دار نقش‌های معینی در پیشبرد امور و شئون واحدهای این نهاد مقدس هستند که متشکل از عوامل پنج‌گانه‌ی زیر است:

یک: عامل مسئول (سرپرستی و تولیت)؛

دو: عامل مدیر؛

سه: عامل مدرس؛

چهار: عامل طلبه؛

پنج: کارکنان اجرایی.

علی هذا آسیب‌ها و چالش‌های مربوط به این قسم را، به ترتیب عناصر پنج‌گانه‌ی فوق دسته‌بندی و مطرح می‌کنیم.

1. آسیب‌های معطوف به عامل سرپرستی و تولیت حوزه‌ها
  1. کاهش نفوذ و نقش زعمای فرامحلی حوزه‌های کشور در تدبیر و تنشیت شئون آنها.
  2. استیلای تمرکزگرایی و ستادمحوری حاد و سلب اختیار از حوزه‌های استانی و محلی.
  3. سیطره‌ی «دیوان سالاری خام» بر حوزه‌ها و جایگزین شدن «سازمان‌سالاری» به جای سنت «استادسالاری».
  4. عدم تعیین شرایط و نصاب مشخص در زمینه‌ی صلاحیت‌های افراد عهده‌دار سرپرستی حوزه/مدرسه.
  5. دخالت برخی اغراض غیرعلمی و غیر معنوی در اقدامات بعضی از مؤسسان و سرپرستان.
  6. فقدان نظام نظارتی و هدایتی فعال و کارآمد و برنامه‌ی سنجیده و سخته‌ی کافی برای ارزیابی عملکرد متولیان و سرپرستان.
2. آسیب‌های معطوف به عامل مدیریت
  1. حداقلی شدن صلاحیت‌های علمی_معنوی مدیران در برخی واحدهای حوزوی.
  2. نبود برنامه‌ی دقیق و درخور برای گزینش، آموزش، مهارت افزایی و به کارگماری عوامل انسانی.
  3. فقدان اختیار کافی و بسته بودن دست مدیران مبتکر و توانمند در زمینه‌ی اتخاذ و اعمال تدابیر کارشناسه و متناسب با شرایط بومی.
  4. نبود سامانه‌ی تعریف شده برای ترابط و تعامل بین مدیران رده‌های استانی، شهرستانی و مدارسی، به منظور انتقال تجارب و هم افزایی.
3. آسیب‌های معطوف به عامل مدرّس
  1. تنزل منزلت مدرسان به مثابه محور علمی_معنوی حوزه و کمرنگ شدن علقه‌ی معنوی_عاطفی میان مدرسان و طلاب و زوال رابطه «مرید_مرادی» بین استاد و شاگرد.
  2. عدم آشنایی مدرسان نوپا با فنون مربوط به تدریس و کلاس‌داری.
  3. نبود فرایند مشخص رسمی برای ورود مدرسان به گردونه‌ی تدریس.
  4. عدم اهتمام لازم برای روزآمدسازی معلومات و اطلاعات، دانش افزایی و مهارت افزایی مدرسان شاغل.
  5. رسوب فضلا و استادان موفق در حوزه‌های مرکزی مانند نجف و قم و محرومیت شدید حوزه‌های دیگر از موهبت مدرسان مجرب و شخصیت‌های علمی برجسته.
  6. مشغله و ممرّ ارتزاق تلقی شدن امر تدریس.

فرع چهارم: آسیب‌های معطوف به عامل طلبه

به رغم آنکه عامل طلبه، خود یکی از اقسام عوامل تشکیل دهنده‌ی نهاد حوزه است، اما به علت اهمیت ویژه و گستردگی مبحث آسیب‌های مربوط به این عنصر، مطالب این قسمت را به صورت فرعی سامان می‌دهیم.

چنان‌که خواهیم گفت: بر اساس نظام علمی_آموزشی «پرورش مآل»، رسالت اصلی نهاد حوزه، عبارت است از پروردن و به فعلیت رسانیدن استعدادهای طلاب در ابعاد چهارگانه‌ی «معرفتی»، «معنوی»، «مهارتی» و «هویتی» و ساحات ده‌گانه‌ی زیر و آماده کردن آنان برای نقش آفرینی در فرایند تحقق غایت قصوای دین که استکمال نفوس و تأمین سعادت آحاد و جوامع انسانی است.

این عرصه‌ها و ساحات ده‌گانه عبارت‌اند از:

1. معرفت و ایمان آگاهانه؛

2. حکمت و عقلانیت؛

3. تعبّد و تادّب عبادی؛

4. تهذیب نفس و تخلّق؛

5. خودآگاهی و رسالت شناسی صنفی و زی طلبگی؛

6. خودآگاهی تاریخی و بصیرت سیاسی؛

7. سلامت و نشاط روحی و جسمی؛

8. پرسشگری و نقد ورزی؛

9. جامعیت و عمق علمی؛

10. مهارت‌ها و فنون مورد نیاز.

از این رو اینک، فهرست آسیب‌ها و چالش‌های معطوف به عنصرطلبه (همچنین نصاب‌های لازم التحصیل برای تحقق طلبه‌ی طراز) را بر اساس ابعاد و زمینه‌های ده‌گانه‌ی مورد اشاره، در ده قسمت طبقه‌بندی و تبیین می‌کنیم.

فهرست عوارض و آسیب‌ها:

1. در زمینه ی معرفت و ایمان دینی

آفات و عوارضی از قبیل آنچه در پی می‌آید در بین طلاب حوزه به چشم می‌خورد:

  1. ضعف بنیه‌ی کلامی و مطالعات عقیدتی غالب طلاب جوان.
  2. بیگانگی اکثر طلاب با مباحث فکری و الهیاتی معاصر.
  3. ظهور گرایش به دینداری عامیانه و رفتارهای خرافی در میان برخی طلاب جدیدالورودی که تحت تأثیر بعضی محافل سطحی و احساسی مذهبی جذب حوزه شده‌اند.
  4. در افتادن برخی طلاب _هر چند در موارد نادر_ در دام اندیشه‌های انحرافی‌ای چون نسبیت، پلورالیسم، اومانیسم، سکولاریسم و…، که اگر این آفت درمان نشود، می‌تواند در آینده به تهدید جدی بدل شود.
2. در زمینه ی حکمت و عقلانیت

مراد ما از این عنوان، حکمت نظری نیست، بلکه منظور حکیمانه تصمیم گرفتن و حکیمانه اقدام کردن در شئون مختلف حیات است. موارد زیر از نمودها و نمونه‌های شایع این آسیب در بین طلاب جوان است:

  1. تدبّر و تدبیر نکردن، آینده‌نگر نبودن و چشم انداز نداشتن، در نتیجه:
  2. اتلاف وقت، بیهوده‌گذرانی و فرصت سوزی.
  3. خودرأیی و مشورت نکردن با دیگران در امور علمی، معنوی و مهارت‌های زندگی.
  4. بی‌نظمی، غیبت غیرموجّه در جلسات درس (به رسم غلط دانشجویی، غیبت سه شانزدهم در هر ترم را حق ثابت، بلکه گویی تکلیف انگاشتن!).
  5. نیاندیشیده و نسنجیده و بی‌آنکه صلاحیت علمی و تجربی لازم را داشته باشند، انتقادهای سست و بی‌پایه‌ی مطرح در افواه، راجع به نظام حوزه و سنت‌های اصیل آن را، تکرار کردن، در نتیجه: دچار بی‌انگیزگی و بلاتکلیفی شدن در تحصیل، تهذیب و مهارت آموزی.
  6. عدم تحفّظ بر حریم استاد و عدم پاسداشت حرمت بزرگان، آن مایه که در سیره‌ی گذشتگان حوزه وجود داشت؛ البته از سوی برخی طلاب جوان.
  7. بی‌توجهی به ارزش و اعتبار مواریث معرفتی و آثار علمی فاخر بازمانده از سلف صالح، نقد بی‌رویه و بی‌قاعده‌ی آرای اعاظم.
3.در زمینه تعبّد و سلوک عبادی

طلبه‌ی طراز باید مصداق «سیماهُم فی وجوهِهِم مِن اثرِالسجود»[1] بوده، از حرکات و سکناتش تعبد و طلبگی نمایان باشد، اما در میان برخی جوانان در حوزه، امروز پاره‌ای آفات در زمینه‌ی تعبد و تأدب دینی پدید آمده که به جدّ مایه‌ی نگرانی است، از جمله:

  1. دخالت برخی انگیزه‌های دنیوی در جذب شدن بعضی داوطلبان به حوزه، هر چند در موارد نادر.
  2. کمرنگ شدن تقید به نوافل و التزام به تهجّد و انس با قرآن، احادیث و ادعیه‌ی وارده از ساحت اهل بیت علیهم‌السلام، در میان برخی طلاب جوان.
  3. کاهش تنسک به مناسک معنوی و موسمی‌ای مانند روزه‌های مستحبی ایام خاص و ریاضات سلوکی مشروع، در میان طلاب جدید.
  4. دچار افراط و تفریط شدن طلاب در زمینه‌ی ابعاد باطنی مناسک عبادی، به دلیل فقدان برنامه‌ی مناسب برای آشناسازی موازی و معتدل نسل جدید حوزه با «احکام»، «آداب» و «اسرار» عبادات.
  5. بی‌اعتنایی برخی طلاب جوان به مقدمات و مقارنات تکالیف شرعی، و تعلل و تاخیر نسبت به بعضی سنن و آداب.
4.در زمینه ی تهذیب نفس و تخلّق

وجود روحانی غیرمهذب و فاقد اخلاق، بی‌گمان برای دین و شئون دینی خطرناک‌تر از هر عاملی است. امروز موارد زیر ازجمله چالش‌ها و آسیب‌های مهم در زمینه‌ی تهذیب و اخلاق طلاب به شمار می‌رود:

  1. کاهش تهذّب و التزامات اخلاقی نسل جدید به دلیل عدم اهتمام کافی متولیان امور و خود طلاب به تهذیب نفس و تعالی اخلاقی.
  2. در معرض تهدید جدی بودن طلاب جوان، به جهت دسترسی مدیریت ناشده به فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی.
  3. ابتلای جدی به برخی آفات زبانی، از جمله: پرگویی، بیهوده گویی، مراء، جدال، بدزبانی، تفاخر، تمسخر، افراط در هزل و مزاح.
  4. ابتلاء به عُجب، کبر، حسد، خودشیفتگی علمی.
  5. انتقادناپذیری، استبداد رأی و عدم تحمل مخالف.
  6. تندخویی و پرخاشگری.
  7. عدم امانتداری علمی برخی طلاب جوان در اخذ و نقل مطالب از دیگران.
  8. بی‌مبالاتی در پاسخ دادن به سوالات علمی یا دینی مطرح شده، بی‌آنکه از توان لازم برای پاسخ‌گویی برخوردار باشند.
  9. پذیرش مسئولیت‌هایی که گاه صلاحیت علمی و عملی آن را ندارند.
5.در زمینه ی خودآگاهی صنفی، رسالت شناسی و زی طلبگی.

حوزویان رسولان امت در غیاب انبیا و اولیایند. حوزه تنها یک نهاد آموزشی نیست، که یک سبک و شیوه‌ی زیستن است. بسیار چیزها برای مردم عادی مباح، اما برای روحانیت مکروه و حرام عرفی و شأنی، بلکه گاه حرام شرعی ثانوی است. طلبه باید این سبک زندگی را بفهمد، بچشد و در آن تنفس و با آن زیست کند؛ و الا بمعنی الکلمه «آخوند» بار نمی‌آید. اکنون برخی طلاب از این جهات دچارآسیب و کاستی هستند. موارد زیر از جمله آنهاست:

  1. عدم برخورداری از درک درست و کافی راجع به «هویت و هدف حوزه».
  2. کم بهره‌بودن شماری از طلاب جوان از «خودآگاهی و وظیفه شناسی صنفی».
  3. ضعف شناخت بسیاری از جوانان حوزه، از واقعیت‌های اجتماعی و شرایط فرهنگی کشور.
  4. عدم مشارکت و مساهمت جدی اکثریت طلاب در فرآیند اصلاح حوزه.
  5. عدم تحمل محدودیت‌های شأنی روحانیت و ممنوعیت‌های عرفی و مورد انتظار جامعه.
  6. پذیرش برخی مشاغل ناسازگار با شئون روحانیت.
  7. ورود در امور حزبی و جناحی، فعالیت‌های اقتصادی و نزاع‌های محلی حیثیت سوز.
  8. بی‌رغبت شدن برخی طلاب جدید به استفاده از لباس روحانی و شکل‌گیری تدریجی طیفی از روحانیون «کت و شلواری» و محصلان فاقد زی و ظواهر طلبگی.

تاکید می‌کنم: هر چند آنچه در ذیل بندهای دو عنوان اخیر مذکور افتاد، فراوانی ندارد و آنچه هست نیز در میان طلاب جوان تر دیده می‌شود، اما هر چه هست قابل دفاع نیست، چون دور از انتظار جامعه‌ی دین‌دار است و مبادی امور باید برای رفع و دفع آن تدبیری بیاندیشند.

6.در زمینه‌ی خودآگاهی تاریخی و بصیرت شناسی
  1. فقدان درک لازم در برخی طلاب جوان از موقعیت تاریخی خطیر و بی بدیل کنونی.
  2. عدم آگاهی از دسائس و وساوس شیاطین انسی و سطحی نگری در مسائل سیاسی.
  3. بی‌بهره بودن برخی طلاب و احیاناً دیگر عوامل انسانی حوزه از منظر معرفتی و زاویه‌ی دید گره‌گشا و کارساز در زمینه‌ی علوم دینی، خاصه فقه، بلکه بازتولید منظرهای ناصواب مندرس و متروک.
7.در زمینه‌ی سلامت روحی و جسمی
  1. فقدان نشاط روحی، ابتلا به اضطراب، وسواس و افسردگی.
  2. خودباختگی صنفی و تشویش شخصیت.
  3. نا آشنایی با شیوه‌ی تغذیه‌ی سالم
  4. بی‌رغبتی به ورزش و فقدان نشاط جسمانی.
8.در زمینه‌ی پرسش‌گری، آزاد اندیشی و نقدورزی

کم رونق شدن بازار نقد و بر افتادن رسم پرسشگری و آزاداندیشی در فضای حوزه ی کنونی، به رغم وجود موهبت اجتهاد در فرهنگ علمی حوزه.

9.در زمینه‌ی جامعیت علمی و عمق معرفتی

از آفات عمده‌ای که در دوره‌های اخیر در حوزه‌ها پدیدآمده است، به محدودیت گرویدن و «تک ساحتی شدن» تحصیلات، از سویی، و «سطحی شدن» آموزش از دیگر سوست. در گذشته‌های نه چندان دور، حوزه‌های علمیه، کانون آموزش و پژوهش همه‌ی علوم و فنون مورد نیاز امت بودند. علاوه بر روند فرو کاهشی کمّی علوم در حوزه، اکنون بسیاری از طلاب دچار افت علمی و فرو کاهشی کیفی نیز هستند، لهذا بر متولیان و مشفقان حوزه است که تا این آفات بنیان سوز مزمن نشده‌اند، تدبیری برای رفع و دفع آنها بیاندیشند.

این دو آفت بزرگ، از«علل» و عوامل گوناگونی نشئت می‌گیرد و به نوبه‌ی خود سبب «عوارض» و آثار سوء فراوانی است. وارسی این علل و عوارض نشان می‌دهد، در این مورد بیش از آنکه مدرسان و طلاب مقصر باشند، سیاست گذران، برنامه ریزان و مدیران مقصرند؛ از این رو این دسته از آفات را باید کاستی و عیب حوزه‌ی معاصر قلمداد کرد، نه عیب و ضعف دانشوران و دانش پژوهان. در اینجا پاره‌ای از آسیب‌های علمی و تعلیمی شایع در حوزه ی کنونی و علل و عوارض آن را باز می‌شماریم:

  1. عدم برخورداری تحصیلات حوزوی از منطق معرفتی متقن و الگوی علمی_آموزشی مشخص.
  2. کاهش فاحش رشته‌های علمی و به محدودیت گراییدن مواد درسی.
  3. فقدان نظام و برنامه‌ای در خور برای راهنمایی تحصیلی جوانان.
  4. عدم آشنایی طلاب و احیاناً حتی برخی مدرسان با مبانی علم‌های مورد تدریس
  5. عدم اهتمام به ریاضیات، در آن حد که در گذشته‌ی حوزه مورد توجه بود؛
  6. عدم وقت گذاری کافی برخی مدرسان برای مطالعه و مدّاقه‌ی علمی و عدم صرف وقت طلاب برای مطالعه، تمرین و تکرار.
  7. حصر اجتهاد رسمی به فقه اصغر و عدم اهتمام کافی به فقه اکبر.
  8. بی‌توجهی به تولید و تحصیل دانش انسان‌شناسی و علوم انسانی دینی.
  9. منطق متقن و روشن نداشتن تقطیع مقاطع تحصیلی و دوره بندی سطوح حوزه. این مطلب منشأ آفات و اشکالات گوناگونی است؛ برای التفات به این مشکل کافی است درنگی اندک در نحوه‌ی توزیع و بودجه‌بندی تدریس متون فاخری چون رسائل، مکاسب و کفایه در پایه‌های سطح دو و سه بنماییم.
  10. غیر آموزشی بودن اکثر متون درسی رسمی حوزه و غیر مترتب بودن این کتب.
  11. فقدان نظام استعدادسنجی و عدم مدیرت استعدادها و علایق محصلان و نیز بی‌توجهی به نیازهای جامعه.
  12. ناکارآمدی شیوه‌ی رایج آموزش ادبیات عرب و عدم آشنایی طلاب با عربی معاصر و عدم توان برای خطابه و محاوره به گویش رایج روز.
  13. عدم اهتمام کافی به ادبیات فارسی، فاصله گرفتن حوزه‌ی کنونی از متون اصیل ادب فاخر فارسی، در نتیجه ناتوانی بسیاری از طلاب در نگارش به نثر معیار.
  14. برافتادن روش‌های کارآمد سنتی در زمینه‌ی سنجش تحصیلی طلاب و فضلا.
  15. تبدیل شدن آزمون‌های ورودی و امتحانات سنوات و مقاطع تحصیلی به کابوسی هولناک و اضطراب انگیز برای دانش پژوهان.
  16. اکنون جلسه‌ی امتحانی، به محکمه‌ای می‌ماند که متهم آن «محصل» و شاکی آن «مدیر/معلم» است. به تعبیر دیگر: امتحانات بر یک پیش فرض نادرست یا ناقص مبتنی است و آن اینکه: اگر نتیجه‌ی سنجش مطلوب بود، استعداد و تلاش محصل مطلوب بوده و اگر نتیجه‌ی آن منفی بود، محصل (و تنها محصل) مقصر است و لاغیر؛
  17. حصر ناروای قلمرو سنجش تحصیلی به ارزیابی رشد علمی و بی‌توجهی به عرصه‌های متعلق تعلیم و تربیت مانند معرفت دینی، تهذب و اخلاق، بصیرت سیاسی و صنفی، مهارت و… .
  18. روند و فرایند کنونی سنجش علمی نیز بسیار نادرست است، از جمله اینکه برای ارزیابی «همه ی مواد» و در «همه ی مقاطع»، و «همه‌ی متربیان» با همه‌ی تفاوت‌های مشهود و نامشهود آنان با یکدیگر، از قالب یکسان و برنامه‌ی واحدی استفاده می‌شود؛ چنین روندی، نه علمی است و نه عادلانه.
  19. سنجش تستی؛ سست و سخیف‌ترین شیوه‌ی امتحان
  20. تبدیل سنجش تحصیلی به شیوه‌ای برای «دانش افزایی» و «مهارت آموزی»

در هر حال: اشکالات و مشکلات برگزاری امتحانات به طرز فعلی، بسی بیش از جهات پیشگفته است و موارد فوق از باب نمونه مذکور افتاد.

  1. متروک شدن برنامه‌ها و روش‌های سنتی که در ارتقای علمی فضلا و طلاب و حصول ملکه و مهارت در آنان موثر بود (مانند تدریس فازی و متناوب سطوح پایین‌تر از سوی طلاب سطوح بالاتر).
  2. زوال سنت اعطای اجازه‌ی اجتهاد و روایت، که هم حیث شرعی و هم جنبه‌ی علمی دارد.
  3. رو به افراط نهادن مدرک گرایی و مدرک زدگی در بین اوساط طلاب.
  4. کثرت تعطیلات رسمی حوزه.

تذکار: از آنجا که کسب قوه‌ی اجتهاد و استنباط تکالیف مکلفین از منابع معتبر، از اهم مقاصد حوزه است و تحصیل سطوح نیز مقدمه‌ی لازم برای دست یابی به این مهم است، در اینجا نگاهی می‌افکنیم به کاستی‌های اجتهاد و تعلیم و تعلم فقه و اصول در حوزه‌های فعلی.

  1. اولین اشکال در عرصه‌ی تعلیم و تعلّم فقه و امر تفقه و اجتهاد در روزگار ما، نگرش نادرست به «ماهیت فقه»، «مقصدتفقّه» و «منطق اجتهاد» است.

این آفت در قالب دو جریان ظاهراً متفاوت «سنت گرایی» و «تجددمآبی» نمودار می‌شود، به رغم تفاوت های ظاهری، این دو جریان از جهاتی با هم مشترکند:

یک) تقلیل گرایی و نگاه فروکاهشی به قلمرو فقه؛ دو) فرد محورانگاری و نگرش سکولاریستی به فقه.

ویژگی اصلی جریان نخست (سنت گرایی)، تصلب و عدم جرئت علمی برای نقد و نوآوری در فقه است؛ شاخصه‌ی اصلی جریان دوم (تجددمآبی)، بی‌مبالاتی و عدم التزام به «انضباط فنی اجتهاد» است. در زیر مختصری راجع به هر کدام از این دو گفتمان توضیح می‌دهیم:

اما جریان اول: برخی اکنون فقه را دانشی «فردگرا» و «مسئله‌مدار» می‌انگارند که حداکثر قابلیت و رسالت آن، پاسخگویی «توضیح المسائلی» به «نیازهای فردی» آحاد مسلمین در امور عبادی و احوال شخصیه است، نه نظام جامعی که عهده‌دار اداره‌ی همه‌ی عرصه‌های فردی و جمعی حیات انسان است.

پرواضح است که نگرش نخست به فقهِ عمیق، دقیق، وسیع و مترقی اهل بیت سلام‌الله‌علیهم، علاوه بر زیان‌های فراوان دیگر، اولاً: شأن، قلمرو، کارکرد و کارآمدی فقه را تا حد مجموعه‌ی دستورالعمل جزء‌نگر و غیر منسجم، روزمره و فردی، فرو می‌کاهد و این چیزی نیست جز مُثله کردن شریعت و در نتیجه سکولاریزاسیون آن؛ ثانیاً: این رویکرد معرفتی ناصواب، طلاب را چنان می‌پرورد که از کم‌ترین توان و تخصصی برای برآوردن حوایج عصری مسلمین بی‌بهره باشند؛

اما درباره‌ی جریان دوم: در عرض نگرش ناقص فوق، در روزگار ما، نگاه نادرست دیگری ظهور کرده است که خطر آن بسی فراتر از جریان متحجر سنتی است و آن آفت بی‌مبالاتی‌های علمی و افتاء فارغ از دغدغه، منطق، مبنا و انضباط فنی اجتهاد است. موارد زیر از جمله‌ مختصات جریان دوم است:

  • در غلتیدن در ورطه ی قیاس و استحسان، به بهانه‌ی فقه مقاصدی، تا جایی که برخی حتی از اجتهاد در قبال نص و نقض مصرَّحات قرآنی نیز نمی‌پرهیزند؛
  • سعی بر بومی‌سازی نظرات و نظامات وارداتی غربی و کوشش در جهت ابتنای فقه بر انسان شناسی اومانیستی و فروکاستن شأن فقه قویم و غنی شیعی تا حد تبدیل شدن آن به حاشیه‌ای بر اعلامیه‌ی سیاسی و یک‌جانبه‌ی حقوق بشر!
  • سیاست زدگی و افتاء جناحی و احیاناً به تبع خوشایند و بدآیند جریانات روشنفکری.
  • شاذگرایی و رفتار به مقتضای قاعده «خالف تُعرَف» «ژورنالیسم فقهی» و خبرسازی‌های عامه پسند با ارائه‌ی برخی آرای جالب توجه
  • اصرار بر تکثر و تکثیر آرا و عملاً صحه‌نهادن بر سیّالیّت معرفت دینی و قرائت پذیر بودن شریعت و عدم امکان ارائه‌ی تفسیر عینی و نهایی از دین.
  1. منشأ نگرش ناصواب فوق، عدم اهتمام به دانش «فلسفه ی دین» و در ذیل آن، به «فلسفه فقه» و «فلسفه‌ی اخلاق اسلامی»، همچنین «فلسفه اصول» است؛
  2. دومین اشکال این عرصه، تک ساحتی شدن آموزش فقه و فقدان برنامه‌ی جامع برای تعلیم علوم و معارف گوناگونی که پیوند ناگسستنی با فقه و اصول دارند و آگاهی از آنها شرط درک درست و دقیق این دو دانش محوری و توفّر شرایط اجتهاد است.
  3. آموزش علوم مرتبط با فقه، از حیث روند و فرایند آموزشی نیز دارای اشکالات عدیده‌ای است، از جمله:

یک) مقطع بندی تحصیلات حوزوی مطلقاً و تعلیم فقه (که بستر اصلی نظام آموزشی حوزه است) خصوصاً، فاقد منطق

روشنی است.

دو) طولانی‌بودن مدت تحصیل فقه، در قیاس با میزان معلوماتی که اکنون به لحاظ کیفی و کمی در این بازه‌ی زمانی نصیب محصلان می‌شود.

سه) نامتوازان بودن مراحل و محتوای دروس

  1. به رغم آنکه تحصیل فقه و اصول، از پایه‌ی سوم آغاز و تا پایان عالی‌ترین مراحل تحصیلی حوزه _که معمولاً قریب ربع قرن طول می‌کشد_ ادامه می‌یابد، از هر چند صد تن، جز اندک شماری _که نوعاً فرزند استعداد و تلاش خویشند، یا محضر استاد ممتازی را درک کرده‌اند_ به قوه‌ی اجتهاد دست نمی‌یابند! آیا وجود چنین نقیصه‌ی «استعدادکش»، «فرصت شکن» و«سرمایه سوزی» کافی نیست که متولیان رسمی این نهاد نورانی را به فکر فروبرده به چاره‌اندیشی‌شان وادار کند؟
  2. اشکال اساسی دیگر فقه آموزی کنونی، تمرکز بر موضوعات تکراری و پیمودن راه‌های پیموده است.حوزه اکنون اهتمام درخوری به بحث از موضوعات و مسائل مستحدثِ مورد ابتلای مردم (که حجمی حداقل برابر با ابواب سنتی موجود فقه را می‌تواند تشکیل دهد) ندارد.
  3. غفلت از آموزش موضوع شناسی، به رغم اهمیت فوق‌العاده‌ی آن در فرآیند استنباط.
  4. از مختصات تحصیلات حوزوی، «متن محور» بودن آن است؛ فارغ از آثار مثبت و منفی این خصوصیت، متون درسی حوزه و بیش از دیگر موارد، کتب درسی فقه و اصول، دچار مشکلاتی هستند، موارد زیر از جمله آنهاست:

یک) غیر آموزشی بودن اکثر متونی سنتی مورد استفاده برای تدریس (هیچ یک از کتب سنتی مورد استفاده، به قصد تولید متن درسی تالیف نشده‌اند.)

دو) روزآمدنبودن کتب سنتی مورد استفاده برای آموزش طلاب (از نظر اشتمال بر آرای جدید، رعایت ترتیب تاریخی آرای مطرح، ساختار مطالب، روش ارائه‌ی مباحث، ادبیات، و…).

سه) غیر مترتب بودن کتب مورد تدریس. از باب مثال در آموزش اصول، اکنون الموجز که متن جدید و طبعاً حاوی آرای اصولیون متأخر(در حد ظرفیت خود) است، قبل از اصول‌الفقه خوانده می‌شود که مباحث آن به طور عمده تحت تأثیر نظرات میرزای نائینی (قدّه) است و این متن نیز قبل از کفایّه الاصول خوانده می‌شود؛ با اینکه نظرات میرزا غالباً ناظر به آرای محقق خراسانی (قدّه) است!

تذکار: پیشتر راجع به آفت «حصر اجتهاد به فقه اصغر» اشاره داشتیم، اخیراً با تأسیس رشته‌های تخصصی، تلاشی از سوی مبادی امور برای ازمیان برداشتن این آفت صورت گرفت، اما آنچه که اکنون رشته‌های تخصصی حوزه خوانده می‌شود، دارای اشکالات ومشکلات بسیاری است. دراینجا به صورت گذرا به این جهات اشاره می‌کنیم:

  1. شماری از رشته‌های دائر شده در مراکز مختلف درسطح کشور، پس ازسال‌های متمادی هنوز به تصویب مراجع رسمی حوزه نرسیده اند.
  2. عجز رشته های تخصصی از پاسخگویی نیازهای بی‌شمار جامعه.
  3. موسسات و مراکز تخصصی حوزه به لحاظ روش، ازهمان شیوه‌ی ناکارآمد دانشگاهی (که انباشت حافظه‌ی دانش پژوهان از مجموعه‌ای از مفاهیم حصولی است) پیروی می‌کنند. چاره‌ی کار نیز، استفاده از روش تحصیل اجتهادی حوزوی است، زیرا تا زمانی که فهم اجتهادی ازعلوم حاصل نیاید، اطلاق تخصص ناصواب است.
  4. فقدان الگوی مشخص برای طبقه‌بندی علوم براساس مبانی معرفتی دینی.
  5. رشته‌های تخصصی و گسستگی از دانش‌های متنی/اصلی حوزه (فقه واصول). باید توجه داشت تحصیل فقه واصول، علاوه براهمیت ذاتی، طریق آزموده‌ی تحصیل قوه‌ی اجتهاد در علوم دینی است و بدین جهت است که فقه و اصول، نقطه‌ی پرگار تحصیلات حوزوی قلمداد می‌شود.
  6. رشته‌های تخصصی نتوانسته است در میان نخبگان حوزه اعتبار درخور اعتنایی کسب کند.
  7. روی آوری طلاب مستعد به دانشگاه نیز از آفات وضع موجود رشته‌های تخصصی است.
10.در زمینه‌ی «مهارت‌ها و فنون» مورد نیاز

آسیب ها وکاستی های مهارتی طلاب فراوان است، در این بخش، به ذکر اهم موارد قناعت می‌کنیم:

اول: در باب مهارت‌های تفکر، تحقیق و تالیف
  1. لزوم پیوند زدن آموزش با پژوهش
  2. ناکارآمدبودن آموزش روش تفکر به جهت شیوه‌ی نادرست تدریس و القای دانش منطق از سویی، و عدم آشنایی طلاب با روش‌های پیشرفته و جدیدی فکرورزی از دیگر سو.
  3. کم فایده بودن تحصیل علم اصول که فن اصلی تحصیل اجتهاد است، به رغم طولانی بودن تحصیل این دانش در سطوح حوزه.
دوم: در باب مهارت های تعلُّم و تعلیم
  1. نا آگاهی نسل جدید از سنت‌های آموزشی اصیل و آزموده‌ی حوزوی.
  2. نا آشنایی طلاب جوان با فنون جدید یادگیری، مدیریت ذهن، مراجعه به منابع مرتبط و کتب کمک درسی (تعلیقه‌ها، شروح و کتب مهم موازی) تندخوانی و… .
سوم: در باب مهارت مدیریت و ارتباطات
  1. بیگانگی برخی طلاب امروزی با متن جامعه و عرفیات.
  2. عدم آگاهی طلاب با احکام و شیوه‌های شرعی اجرای تکالیف صنفی و دینی.
  3. عدم آشنایی بسیاری از طلاب با دانش‌ها و فنون مورد نیاز برای برقراری ارتباط با مخاطبان
چهارم: در باب مهارت‌های زندگی
  1. همسر گزینی نامناسب با شئون و اقتضائات سلک روحانی.
  2. عدم مهارت در فرزند پروری.
  3. عدم مهارت در برنامه‌ریزی اقتصاد خانواده.
  4. عدم مهارت در ایجاد تعادل بین تحصیل، تهذیب و مسئولیت‌های خانوادگی و مدیریت مناسبات و روابط خویشاوندی و صله‌ی رحم.
  5. تعارض در مورد نحوه پوشش همسران از سویی و تحفظ طلاب بر زی روحانی از دیگرسو،

فرع پنجم: آسیب‌های معطوف به رکن نرم‌افزاری

این دسته از آفات و کاستی‌ها، مهم‌ترین بخش طومار تهدیدها و چالش‌های کنونی حوزه‌ها را تشکیل می‌دهد. موارد زیر از جمله آسیب‌ها و چالش‌های مربوط به رکن نرم افزاری است:

  1. فقدان رویّه و سامانه‌ی رایزنی و نظرسنجی نخبگانی در سطح کشور برای بهره‌گیری از افکار و انظار متفکران و نخبگان حوزه در سطح کشور و حتی در سطح قم، برای جمع و جلب نظرات در تدبیر شئون و امور حوزه.
  2. فقدان نظام جامع و سامانه‌ی فراگیر سیاست گذاری و برنامه ریزی، در مقیاس ملی و جهانی، متناسب با عمق و وسعت رسالت حوزه.
  3. عدم رصد مسائل جهانی و نبود اندیشه و سامانه‌ی مناسب برای پایش آراء و افکار نوپیدا در مقیاس جهانی.
  4. نبود برنامه و سامانه‌ی مناسب برای رصد وضعیت موجود، تقویت نقاط قوت، ترمیم کاستی‌ها و رفع کژی‌ها در شئون و امور در سطح ملی.
  5. فقدان نظام جامع آموزشی، پروشی، مهارت‌آموزی و نیز تحقیق تحصیلی و سنجش پیشرفت تحصیلی طلاب.
  6. فقدان نظام واره‌های جامع آموزشی، گزینشی و خدماتی برای اصحاب حوزه.
  7. نبود برنامه مشخص برای دیپلماسی دینی در گستره‌ی جهانی.
  8. فقدان راهبرد و برنامه‌ی درخور برای شناسایی و به فعلیت رساندن استعداد نخبگان و به کارگیری قابلیت‌های خاص آنان.
  9. اشتغال ناخواسته‌ی برخی طلاب به فعالیت‌های غیردرسی و پاره‌ای مشاغل ناسازگار با شأن و شخصیت طلبه.
  10. رواج آفت دانش سوز و معرفت برانداز تولید و در دسترس قرارگرفتن ترجمه‌های متون درسی، کتب کمک درسی شبه دانشگاهی فارسی، مانند تست و تلخیص.
  11. متروک شدن برخی حلقات فرایند تحصیل و تدریس، مانند «پیش مطالعه»، «پس مطالعه» «مباحثه» و «تدریس تشکیکی» و «تدریجی» طلاب سطوح بالاتر در پایه‌های پایین‌تر، و… .
  12. تجویز تحصیل غیرحضوری دروس اصلی سطوح که به زودی سنت‌های اصیل حوزوی را یکباره ورخواهد انداخت و اساس حوزه را از بنیاد نابود خواهد ساخت؛ خسارت وخیانتی که هرگز و هرگز جبران نخواهد گشت.

فرع ششم: کاستی‌های معطوف به رکن سخت‌افزاری

کاستی‌های سخت‌افزاری نیز بسیار گسترده است، اینجا به نمونه‌هایی از آنها اشاره می‌شود:

  1. عدم آگاهی مردم از وضع معیشتی طلاب و نیازهای مادی حوزه‌ها و در نتیجه عدم بهره‌برداری از ظرفیت خیرین در تأمین هزینه‌های حوزه.
  2. عدم مدیریت منابع سنتی مالی حوزه‌ها.
  3. مشکلات حاد معیشتی مدرسین تمام وقت و ناچیزبودن شهریه‌ی طلاب متأهل با توجه به سطح هزینه‌ی زندگی در شرایط فعلی.
  4. محرومیت اکثر طلاب مدارس از امکانات لازم برای تغذیه مناسب، ورزش و بهداشت جسم و روح.
  5. فرسوده بودن اکثر ساختمان مدارس و نامناسب بودن محل استقرار غالب آنها در برخی شهرها مانند تهران.
  6. در شرف نابودی قرارگرفتن معماری فوق‌العاده پر رمز و راز مدراس سنتی.
  7. استانداردنبودن بسیاری از بناهای موجود حوزه‌ها، بی‌بهره بودن غالب مدارس از کتابخانه‌ی مناسب، رایانه سرا، سالن اجتماعات، مدرس، محوطه‌ی ورزشی، محیط گذران فراغت و… .
  8. محرومیت غالب مدرسان و طلاب از حداقل لوازم مورد نیاز فعالیت‌های علمی و امکانات کمک آموزشی.

ادامه دارد…

  1. . سوره مبارکه فتح، آیه29.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *