معرفی استاد
استاد سید محمدحسین حشمت پور؛ مدرس سطوح عالي حوزه در رشتههاي حکمت، کلام، اصولي و عرفان ميباشند. تدريس کتبي چون طبيعيات و برهان، الشفاء ابن سينا، زبده البيان محقق اردبيلي، توحيد شيخ صدوق با توجه به شرح قاضي سعيد قمي، شواهد الربوبيه ملاصدرا، شوارق الالهام محقق لاهيجي، نهايه الدرايه شيخ محمدحسين اصفهاني، شرح صحيفه سجاديه از جمله فعاليتهاي علمي ايشان است.
سیر مطالعاتی:
رهنامه
با توجه به اينكه معمولاً اندوخته علمي طلاب در ابتداي ورود به حوزه، در حد دبيرستان يا دانشگاه است، لطفاً سير مطالعاتي و سير تحصيلي و تدريسي مناسبي پيشنهاد كنيد؟
استاد
فرمودید مقدمات کلام در حوزه خوانده میشود؛ به همین جهت خوب است و مشکلی نداریم. ولی اگر بخواهند وارد کتابهای قدیمی شوند، از قدیم چنین رایج بود که به ترتیب اول شرح باب حادی عشر فاضل مقداد خوانده میشد.
بعد از آن، کشف المراد علامه حلی کتاب خوبی است. به نظر میرسد اللوامع الالهیه فاضل مقداد بهتر است. اگر بهتر نباشد، کمتر نیست. این کتاب، کتاب درسی نیست؛ ولی بسیار جا دارد که درسی شود.
عباراتش از کشف المراد بازتر است. بحثهایی در این کتاب هست که در کشف المراد نیست. همچنین بحثهایی در کتاب کشف المراد آمده است که در این کتاب نیست. در مجموع عباراتش روانتر از کشف المراد است.
کشف المراد هم شرح و هم متن است؛ اما متن کتاب اللوامع یکدست است. مرحوم قاضی طباطبایی که شهید محراب تبریز است، این کتاب را توصیه کردهاند. ایشان اصرار دارند که از کشف المراد بهتر است.
اینکه این کتاب در کنار کشف المراد یا به جای آن خوانده شود، قبولش دارم. در مبحث امامت به نظر میرسد از کشف المراد بهتر است.
در كل ميتوان گفت بعضي از قسمتهاي كشف المراد بهتر است و بعضي از قسمتهاي اللوامع الالهيه. حال اگر طلبهاي بتواند هر دو را بخواند و مکمل هم قرار دهد، بد نيست؛ چون ميتوانيم بگوييم قسمتهايي از لوامع، کشف المراد را توضيح ميدهد؛ اگرچه ربطي به کشف المراد ندارد؛ مثل مباحث مشرقيه فخر رازي است که کاري به شفا ندارد؛ ولي گويا شرح شفا است. لوامع نيز چنين است. اصلاً شرح کشف المراد نيست؛ ولي تا حدي متن آن را روشن ميکند؛ چون کشف المراد عليرغم اينکه اولين کتابي است که طلبهها ميخوانند، متن سنگيني دارد. بخشهايي دارد که آسان است؛ ولي بخشهاي سنگين هم کم ندارد، بهخصوص بخش اول و دومش که بخشهاي مباني کلام است. مباحث آن خيلي سخت است.
بعد از اینکه کشف المراد تمام میشود، شوارق و شرح مطالع با هم یکجا خوانده میشود. اگرچه مرحوم الهی اردبیلی (کسی که بر شرح مطالع حاشیه زده است) در خیلی از جاها به شرح مواقف نظر دارد، به نظر میرسد اگر اول شرح مواقف و مقاصد خوانده شود، شوارق راحتتر فهمیده میشود. همچنین میتوان شوارق را در کنار شرح مواقف خواند؛ زیرا برخی از مباحثی که مرحوم لاهیجی در شوارق نقل میکند، در شرح مواقف با توضیح بیشتر آمده است؛ اما ایشان آنها را خلاصه کردهاند.
کتاب مواقف شش موقف دارد. چهار موقفش در امور عامه است؛ يعني مباني کلام است. يک موقفش در مورد واجب تعالي است. موقف ششم در سمعيات است که از نبوت شروع ميشود و در آخر سر امامت است. در ذيل اين کتاب تقريباً 30ـ40 صفحه يا کمتر، مطالبي با عنوان تذييلٌ آمده است كه در آن از همه مذاهب اسلامي سخن گفته است؛ چه آنهايي که باقي بوده و چه آنهايي که منسوخ شده است. ايشان در ابتدا ميگويد من تصميم داشتم کل مذاهب ابراهيمي، حتي شاخههاي مسيحي و يهودي را در اين کتاب بياورم؛ ولي ديدم خيلي طولاني ميشود و کتاب دارد هشت جلد ميشود. پس منصرف شدم و فقط مذاهبي را آوردم که در اسلام هست. در واقع در صدد نوعي دينشناسي بوده است. او در اين تذييل حتي به مذاهب بسيار نادر اسلامي اشاره ميکند؛ اگرچه طرفداران و پيروان آن مذهب به طور کلي از بين رفتهاند.
رهنامه
نکته جالب اين است كه در مراکز آکادميک، دينشناسي را معمولاً دانشي وارداتي که عمدتا توسط مستشرقين تدوين گردیده ، معرفي ميکنند؛ در حالي كه اگر به آثار گذشتگان مراجعه کنيم ميبينيم چنين زاويههايي مد نظر علما بوده است.
استاد
اصلاً کتابهاي مستقلي در مورد دينشناسي نوشته گردیده است. کتاب ملل و نحل شهرستاني دينشناسي است. شرح مواقف کتاب خوبي است و بايد در حوزه جا بيفتد. شوارق هم همينطور. جناب آقاي حسنزاده ميفرمودند: شوارق از حوزه جمع شد نه به اين دليل كه بيفايده يا کمفايده بود، چون همه معتقد بودند بسيار کتاب مفيدي است، بلكه دليل جمعشدنش سختبودنش بود. مثلاً مرحوم لاهيجي در شوارق اصالة الماهيه را بسيار خوب توضيح ميدهد. من كسي را نديدهام که بهتر از ايشان توضيح دهد. در مجموع من کتاب شوارق را براي حوزه نه تنها خوب، بلکه لازم ميدانم؛ البته به شرطي که کسي بخواهد کار کند. اگر کسي بخواهد آشنايي مختصري با کلام پيدا کند، نيازي به شوارق ندارد. گفتني است گوهر مراد محقق لاهيجي هم کتاب خوبي است.
رهنامه
گوهر مراد در کجاي اين سير قرار خواهد گرفت؟
استاد
اگر گوهر مراد را بعد از شوارق بخوانيد شايد مفيدتر باشد. گوهر مراد كتاب فارسي است؛ اما متن سنگيني دارد و بسياري از تحقيقات خود لاهيجي در اين کتاب آمده است.
شما پرسيديد چه کتابهايي بايد در کلام تأليف شود. در اين باره بايد گفت متكلمان امروزي توانايي تأليف کتابهاي کلامي در حد كتابهاي قديميها را ندارند. ما بايد سعي کنيم بر همان کتابهاي قديمي شرح بنويسيم، همانها را روشن کنيم يا يک بازنويسي کنيم؛ منتها فصلهايي هم بايد به آن كتابها ملحق کنيم که در گذشته مطرح نبوده و امروزه مطرح است. من معتقدم بعد از اينکه کتابهاي کلامي خوانده شد، بايد استادي قوي، روي کلام کاربردي کار کند. متأسفانه در حوزه هيچکدام از علوم حوزوي کاربردي نيست. فقه و اصول مقداري کاربردياند؛ ولي آنها هم کامل نيستند. مثلاً در منطق طلبهها فقط تعريفات را حفظ ميکنند و وقتي قياس را به آنها ميدهي نميشناسند. اگر مغالطهاي در آن آمده باشد، نميتوانند مغالطه را تشخيص دهند؛ مشکلي است که در حوزه وجود دارد.
براي مقابله با اين مشكل اولاً بايد کتابها طوري تدريس شوند که کاربردي شوند؛ چون نويسنده کتاب نميگويد اين صغري و اين کبراي بحث است. آن استادي که كتاب را تدريس ميكند بايد اينها را تعيين کند تا طلبه در عين اينکه مطالب کلامي را ياد ميگيرد، روش استدلال را نيز بياموزد. در اين صورت احتياجي به خواندن کتاب منطق نيز نخواهد داشت. از جمله كارهاي خوبي كه متکلمان گذشته انجام ميدادند و امروزه رايج نيست، اين است که کتاب کلاميشان را به گونهاي تأليف ميكردند كه مشتمل بر خيلي از علوم باشد. در واقع بسياري از مباحث، جزو مباحث کلامي نبود؛ ولي ميخواستند مديون کتابهاي ديگر نباشند؛ مثلاً در شرح مواقف بحثهاي منطقي آمده است. جلد يک کاملاً مباحث منطقي را مطرح ميکند تا شخص بدون نياز به مراجعه به كتابهاي منطقي وارد کلام شود.
بنابراین، هنگام مطالعه کلام، باید مباحث منطقی را در تمام مطالب آن بهکار ببرید، نه اینکه صرفاً آنها را بیان کنید؛ زیرا مباحث منطقی پیشتر مطرح شدهاند. به همین دلیل، من سعی میکنم صغری و کبری را بهطور کامل مشخص کنم، مگر اینکه موضوع کاملاً واضح باشد. این روش باعث میشود هم شنونده بر کاربرد منطق مسلط شود و هم عبارات کتاب را بهخوبی درک کند. مطالب باید بهتدریج تنظیم شوند، مقدمات از هم جدا شده و سپس به هم مرتبط شوند. این کارها باید در حین مطالعه متون انجام شود، و اگر ممکن نباشد، باید در مرحله کاربردیکردن کلام انجام گیرد و اشکالات مطرح شود.
برخی مؤسسات اشکالات کلامی زیادی را جمعآوری کردهاند و منتظرند کسی به آنها پاسخ دهد. این اشکالات باید مطرح شوند و تحت نظر استاد و با تلاش دانشجو پاسخ داده شوند. چنین برنامههایی باید در حوزه اجرا شود؛ یعنی اصول و قواعد کلام باید در ذهن متکلم نهادینه شود تا بتواند با کمک این اصول به اشکالات پاسخ دهد یا همانطور که متکلمان قدیم میگفتند، از عقایدش دفاع کند.
کلام با دو هدف اصلی تنظیم گردیده است:
۱. حفظ عقاید مسلمانان
۲. پاسخ به حملاتی که دیگران بر دین وارد میکنند.
ما بیش از این انتظار نداریم و اگر متکلم بتواند این دو وظیفه را بهخوبی انجام دهد، به رسالت خود عمل کرده است.
رهنامه
كتابهاي کلامي شيعي از چه زماني تدوين شد؛ به عبارت ديگر اولين کلامنگاران شيعي چه کساني بودند و از چه دورهاي شروع کردند و دغدغههايشان چه بود؟
استاد
بسياري از استدلالهاي كلامي شيعه را ميتوان در احاديث ديد. مثلاً در ادعيه امام زينالعابدين(عليه السلام) مباحث کلامي وجود دارد و بايد استخراج شود. در واقع كلام شيعه فقط عقلي نيست، بلكه مباني روايي، قرآني و اجماعي دارد. اصلاً بسياري از احاديث ما کلامي است؛ يعني خود امام استدلال كلامي ميکند. بسياري از اين روايات در کتاب توحيد صدوق است. وقتي وارد روايات ميشويم ميبينيم روايات اعتقادي ما آنقدر قوي هستند که بعضي از آنها را حتي با فلسفهها و کلامهاي قوي نميتوانيم فهم کنيم و در آخر، دست به دامن عرفان ميشويم. گاهي ترتيبي درست ميکنيم تا مطلب حل شود. ما حديثهاي کلامي بسيار قوياي داريم. به نظرم متکلم بايد اين روايات کلامي را بهعنوان مقدمه بخواند و برداشتهاي روايي، ذيالمقدمه قرار بگيرند. همين کتاب توحيد صدوق يا کتاب تحف العقول ابن شعبه از جمله کتابهايياند که مباحث اعتقادي را از ائمه نقل ميکنند و کتابهاي بسيار سنگينياند.
رهنامه
آيا اين ضرورت دارد كه در كلام ـ همانطور كه در فقه رايج است ـ کرسيهاي اجتهاد راه بيندازيم که متمرکز بر منابع وحياني کلامي باشد؟
استاد
متأسفانه در حوزه این تفکر رواج یافته که میگویند ما خودمان میتوانیم روایات را مطالعه کنیم و نیازی به استاد نداریم. اگر این حرف را در مورد روایات اخلاقی و اجتماعی بتوان پذیرفت، قطعاً در مورد روایات اعتقادی چنین نیست. به نظر من، حتی با وجود استاد نیز فهم روایات اعتقادی دشوار است و در اینجا نیاز به استادی بسیار قوی و متخصص داریم. متأسفانه روی چنین روایاتی کار جدی نشده است.
من از یکی از افرادی که تمام عمرش را صرف مطالعه روایات کرده و به قول خودش سی سال فقط روی روایات تمرکز داشته و به هیچ کتاب دیگری نپرداخته است، پرسیدم: آیا کتاب «توحید صدوق» را خواندهای؟ او پاسخ داد: نه، چون حتی یک کلمه از آن را نمیفهمم. این در حالی است که او سی سال فقط روی روایات کار کرده است، اما نمیتواند روایات اعتقادی و کلامی را درک کند. این نشان میدهد که این روایات امروزه کاملاً مهجور ماندهاند، حتی در میان محدثان. ما امروزه محدثان قوی چندانی نداریم، و آنهایی هم که هستند، کمتر به روایات اعتقادی میپردازند.
در گذشته این گونه نبود. برای مثال، قاضی سعید قمی و مرحوم سید نعمتالله جزایری روی کتابهایی مانند «توحید» شرح نوشتهاند و بزرگان دیگر نیز به این موضوعات پرداختهاند. اما امروزه این روایات به درستی فهمیده نمیشوند و نیاز به تلاش جدی برای احیای این میراث علمی داریم.
رهنامه
اينان کرسي تدريس نيز داشتهاند؟
استاد
بعيد نيست. احتمالاً قاضي سعيد درس ميداده است. شرح مرحوم سيدنعمتالله جزايري شرح روايي است؛ اما شرح مرحوم قاضي سعيد عقلي است. قاضي سعيد به تمام جملات کتاب توجه دارد؛ ولي مرحوم جزايري که بعضي از جملات را واضح ميبيند يا روايتي ذيلش نمييابد، رها ميکند و توضيح نميدهد.
در مجموع، شرح مرحوم جزایری توحید را حل نمیکند؛ اما شرح مرحوم قاضی سعید تا حد زیادی توانسته است این مسئله را حل کند. با این حال، قاضی سعید به صورت عقلی بحث کرده است و خیلی قابل اعتماد نیست؛ زیرا او از قواعد کلامی، فلسفی و عرفانی استفاده میکند. اگرچه شرح او با متن روایت سازگاری دارد و نمیتوان گفت که حرف دیگری بیان میکند، در واقع همان متن را تبیین میکند؛ اما نمیتوانیم بگوییم که واقعاً امام نیز همان را اراده کرده است.
در حوزه رایج شده است که می گویند ما روایات را خودمان مطالعه می کنیم و احتیاجی به استاد نداریم. اگر این حرف را بتوانیم در روایات اخلاقی ـ اجتماعی و امثال آن قبول کنیم حتما در روایات اعتقادی نمی توانیم قبول کنیم.
از كساني كه بر اصول کافي شرح نوشتهاند ملاصالح مازندراني و ملاصدرا است. مرحوم مجلسي نيز شرح مختصري نوشته است. مرحوم صدرا شرح خوبي نوشته است؛ اما به نظرم شرح ملاصالح بهتر از شرح ملاصدرا است؛ چون هم از احاديث استفاده كرده و هم ناظر به کلام صدرا سخن گفته است. ميتوان گفت تمام کلام صدرا را به طور خلاصه در کتابش آورده و جاهايي را که قبول نداشته رد کرده است. بسيار کتاب جالبي است.
رهنامه
درباره نگاه تطبيقي كلام شيعه با کلام اهلسنت بگوييد. در اين باره چه پيشنهادي داريد؟
استاد
«شرح مواقف» یک کتاب کلامی متعلق به اهلسنت است و از نظر محتوایی بسیار قوی است، زیرا تا زمان تألیف آن، تقریباً همه مباحث کلامی جمعآوری گردیده است. یکی از نقاط قوت این کتاب این است که با وجود اشعری بودن، بهصورت بیطرفانه و بدون تعصب، مبانی دیگر مذاهب کلامی را تحلیل میکند. حتی در برخی موارد، مبانی شیعه و معتزله را نیز مطرح میکند. نویسنده در این کتاب بهندرت از روش علمی خود خارج میشود و معمولاً به هیچ مذهبی توهین نمیکند. البته در دو مورد احساس کردم که این بیطرفی رعایت نشده است، اما در کل، نه به معتزله و نه به شیعه توهین میکند. او گاهی نظرات معتزله و گاهی نظرات شیعه را میپذیرد، اما در نهایت معمولاً نظر اشاعره را تأیید میکند.
«مقاصد» نیز کتاب خوبی است و در برخی بخشها مطالب را بهتر از «شرح مواقف» بیان کرده است. با این حال، عبارات آن سنگین و دشوار است. «شرح المقاصد» نیز هم متن و هم شرح آن از تفتازانی است و عبارات آن نیز سنگین و پیچیده است.
رهنامه
اگر بخواهيد به طلابي که اين مسير را برگزيدهاند، توصيهاي بكنيد، چه خواهيد گفت؟ با توجه به اينكه مراکز تخصصي حوزوي يا دانشگاهي، مدعي ورود تخصصي در دانش کلام هستند و بسياري از دغدغههاي علمي، تحت ادبيات کلام جديد مطرح ميشود و تمايل به اين نوع مطالعات بيشتر است. درباره رابطه اين موقعيت و ضرورت و اهميت مراجعه به پيشينيان چه پيشنهاداتي داريد؟
استاد
بسیاری از اشکالاتی که امروزه با ادبیات جدید مطرح میشود، در گذشته نیز وجود داشته است. تقریباً تمام این اشکالات توسط متکلمان قدیم بیان شدهاند. وقتی به اقوال گذشته نگاه میکنیم، متوجه میشویم که بسیاری از مباحث قدیمی بودهاند، اما یا به آنها توجه نشده یا منقرض شدهاند و اکنون دوباره زنده شدهاند. اگر نوشتههای خود را کامل کنیم، بسیاری از مشکلات حل میشود. مثلاً اگر مباحث کلامی مطرحشده در کتابها را با مسائل روز جامعه تطبیق دهیم، حداقل قدرت ایجاد و دفع شبهات را پیدا میکنیم. اما این موضوع در کتابهای امروزی دیده نمیشود.
من نمیدانم چرا اینگونه است. کتابهای قدیمی راه را برای اجتهاد باز میکردند، چه در فقه و چه در علوم دیگر. من هنوز معتقدم کتابهای «معالم» و «قوانین» که از حوزه جمع شدند، بسیار قویتر از کتابهای اصول فقه امروزی بودند. آن کتابها سازندهتر بودند و طلبهها را بیشتر به سمت اجتهاد سوق میدادند. با اینکه اصول فقه به مسائلی پرداخته که «قوانین» و «معالم» به آنها نپرداختهاند، اما آن دو کتاب تأثیر بیشتری در پیشبرد طلبهها به سمت اجتهاد داشتند.
به همین دلیل، معتقدم کتابهای قدیمی باید احیا شوند. راه اصلی این کار، ایجاد رغبت در طلبهها برای مطالعه و استفاده از این منابع است.
شما فرمودید در حواشی حوزه به کلام توجه گردیده است. من سالها در حوزه و دانشگاه بودهام و معتقدم هیچکدام از اینها مانند حوزه موفق نبودهاند، نه دانشگاه و نه مؤسسههای تخصصی. این حرف را از روی تعصب نمیگویم، بلکه دلیلش روشن است. حوزه از ابتدا تا انتهای کتاب را میخواند، اما در دانشگاهها و مؤسسات، در هر ترم تنها شانزده واحد گذرانده میشود و کل کتاب در همین واحدها خلاصه میشود، در حالی که بسیاری از مطالب کتاب باقی میماند. تلاش آنها برای تربیت متخصص در کلام، راه درستی نیست. باید از روش حوزه استفاده کنند.
اینکه گفتید در مراکز تخصصی مسائلی مطرح است، به نظر من ناقص است. ما باید حوزه را تقویت کنیم، اما باید افرادی را انتخاب کنیم که ابتدا دروس عمومی را خواندهاند و سپس بهصورت تخصصی و با علاقه به کلام بپردازند. استعدادهای کلامی باید شناسایی شوند و برای آنها سرمایهگذاری شود تا در آینده بتوانند به شبهات پاسخ دهند. در گذشته در بحث امامت، ما مهاجم بودیم، اما اکنون منفعل شدهایم. دیگران به ما هجوم میآورند و ما پاسخ مناسبی نداریم. دلیلش این است که کلام عقب افتاده است.
من برخی کتابهای کلامی اهلسنت را دیدهام که امروزه نوشته شدهاند. با وجود تلاش جمعیت زیادی برای تألیف، این کتابها هنوز اشتباهات فاحشی دارند. حتی در شمردن ائمه ما مشکل دارند. ما قویترین رقیب اهلسنت هستیم، اما آنها به اندازه کافی به ما توجه نمیکنند. مثلاً امام باقر(ع) را احمد بنالباقی مینامند یا امام جواد(ع) را اصلاً ذکر نمیکنند. حتی حضرت فاطمه(س) را جزو ائمه قرار میدهند. آنها اعتراضات قویای به شیعه وارد کردهاند، اما ما پاسخ مناسبی نداریم. این ضعف از خودمان است، چون توانایی پاسخگویی به شبهات را کسب نکردهایم.
مراکز تخصصی باید روش خود را تغییر دهند و مانند حوزه عمل کنند. باید از اول تا آخر کتاب را تدریس کنند. کلام و حتی منطق امروزه مهجور شدهاند. من در کلاسهایم سعی کردهام طلبهها را به مطالعه ترغیب کنم، اما نتیجه چندان مطلوب نبوده است. طلبهها حوصله خواندن کامل کتابها را ندارند و این یک مشکل جدی است.
منبع: رهنامه پژوهش
برای مطالعات بیشتر مباحث مشابه میتوانید به راهیاب های دانشی در سایت توسعه و توانمدسازی مراجعه کنید.