برای درک بهتر تغییرات در علوم اسلامی و نظم دادن ذهنی به ادراکات خود از تغییر، نیازمند الگو (مدل) هستیم. الگوها به ما کمک می کنند ابعاد مختلف را در نظر بگیریم و مواردی از آنها از ذهن ما جا نماند. الگوها کمک می کنند درک ما از پدیده ها منتظم گردد و از آشفتگی در آنها نجات پیدا کند. در عین حال، الگوها به همان میزان که به درک ابعاد بیشتری از پدیده کمک می کند، ابعادی از واقعیت را هم نادید می گیرد[1].
برای آینده پژوهی علوم اسلامی، مدل سازی مقصود اصلی نیست؛ ولی در دست داشتن یک مدل می تواند از چند جهت برای مطالعه آینده علوم اسلامی مفید باشد: اولا بواسطه مدل سازی می توان درک بهتری از عوامل تغییر پیدا کرد. مدل، ابعاد مختلف پدیده را معرفی می کند و نشان دهنده ابعاد مختلف تغییر می باشد. هر انسانی دارای ساختار ذهنی خاص خود می باشد که ممکن است با توجه به تخصص هایی که دارد، بعدی از ابعاد پدیده را پر رنگ تر مشاهده کند و یا حتی برخی ابعاد را نادید بگیرد. مدل ها به ما کمک می کنند ابعاد مختلف پدیده را در معرض دید خود قرار دهیم و بتوانیم نگاهی جامع تر و شامل تر را رقم بزنیم. به عبارت دیگر این تحقیق در پی یافتن پیشران های مهم تغییر در آینده علوم اسلامی است. استفاده از یک مدل، می تواند منجر به بازشدن دید شود و پیشران های بیشتر و بهتری را در معرض دید محقق قرار دهد.
فایده دومی که می تواند مدل ها در فرایند مطالعه آینده داشته باشد، مربوط به مرحله پیامدسنجی است. پیشران ها به دلیل خصلت میان رشتگی و فرارشتگی ای که دارند، ابعاد مختلفی از تاثیر را ممکن است داشته باشند. پیامدهای متنوع پیشران ها در جلسات پنل حدس زده می شود. وجود یک مدل قابل قبول که بتواند ابعاد مختلف علوم اسلامی و عوامل اصلی تعیین کننده آن را معرفی کند، به جلسه کمک می کند که بتوانند تاثیرات پیشران ها را بر روی ابعاد مختلف ارزیابی کنند و به حدس های متنوع تر، بدیع تر و همه جانبه تری از پیامدهای آینده پیشران داشته باشند.
فایده سوم مدل در مطالعه آینده علوم اسلامی، مربوط به کمک به تنظیم تصویر پردازی نهایی و ایجاد اتصال و ساختاردهی به بخش های تحقیق است. پس از تجمیع پیامدهای پیشران های مختلف، لازم است پیامدها در کنار یکدیگر گرد هم آیند و تصویری از آینده علوم اسلامی تشکیل دهند. مدل علوم اسلامی، ساختار این تصویر را تشکیل خواهد داد و ابعاد آینده علوم اسلامی را معرفی خواهد کرد. به این وسیله نظمی ساختاری هم در کل گزارش به وجود می آید و یک ساختار واحد بر کل گزارش حاکم خواهد شد که هم شناخت علوم اسلامی بر اساس همین مدل است و هم پیامدهای پیشران ها و هم تصویرپردازی آینده علوم اسلامی. این انسجام، می تواند منجر به سهولت درک شود. از همین جا معلوم می شود که مقصود این تحقیق از مدلسازی، ارائه مدلی که مبتنی بر نظریه و شواهد باشد و توصیف کننده روابط میان پدیده ها به شکل علمی و تجربی باشد، نیست. بلکه مقصود از مدل، تسهیل مسیر تفکر و به کارگیری آن در فرایند مطالعه آینده است.
نکته قابل توجه و مهم درباره درک مدل در اینجا، این است که این مدل یک مدل ابتدایی برای راه اندازی و پیشبرد فرایند تحقیق است؛ پس از مرور پیامدها و هنگام تلاش برای تصویرسازی، ممکن است با توجه به تغییرات پیش رو و عوامل مهمی که در این فرایند به دست خواهد آمد، برخی مولفه های مدل کم و یا زیاد شود. بنابراین، مدل حاضر، یک مدل برای شروع تفکر است و نه مدلی نهایی (نه برای پایان دادن به تفکر در این زمینه).
الگوی تحلیل ساختاری تغییرات در علوم اسلامی، از سه لایه طولی تشکیل شده است. عوامل و زمینه های موثر بر تغییر در علوم اسلامی در سه لایه زیر دسته بندی می شوند. البته عوامل موثر بر تغییرات سایر علوم نیز کمابیش مشابه همین مدل می باشند.
- لایه درونی علم
- لایه محیط نزدیک علم
- لایه محیط کلان اجتماعی
-
Ziauddin Sardar, “Welcome to postnormal times,” Futures 42, ش 5 (1 ژوئن 2010): 435–44, https://doi.org/10.1016/j.futures.2009.11.028. ↑